کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیهوشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیهوشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bihuši ۱. بیهوش بودن.۲. کندذهنی؛ کودنی.
-
جستوجو در متن
-
غشیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: غشیة] [قدیمی] qašyat بیهوشی.
-
بیهوش دارو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) [قدیمی] bihušdāru داروی بیهوشی؛ دارویی که تزریق یا استنشاق آن سبب بیهوشی شود؛ بیهوشانه.
-
سنکپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: syncope] (پزشکی) sankop غش؛ بیهوشی گذرا.
-
اغما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اغماء] 'eqmā ۱. (پزشکی) بیهوشی؛ حالت بیهوشی ناشی از مسمومیت، اورمی، مرض قند، الکلیسم، و مانند آن.۲. [قدیمی] بیهوش شدن.۳. [قدیمی] بیهوش کردن.
-
سکرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: سکرة، جمع: سَکَرات] [قدیمی] sakrat ۱. مستی.۲. گمراهی.۳. سختی مرگ.۴. بیهوشی دم مرگ؛ بیهوشی در حال احتضار.
-
غشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] qašy بیهوش شدن؛ بیخود شدن؛ از حال رفتن؛ بیهوشی؛ بیخودی؛ غش.
-
بی هوشانه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] bihušāne ۱. در حال بیهوشی.۲. (صفت) مانند بیهوشان.۳. (اسم) داروی بیهوشی.
-
بی هوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ باهوش] ‹بیهوش› bihuš ۱. کندذهن؛ کندفهم.۲. (پزشکی) کسی که در اثر داروی بیهوشی یا علت دیگر هوش و حواسش از کار افتاده باشد و احساس درد نکند.
-
صعقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: صعقَة] [قدیمی] sa'qe ۱. بیهوش شدن از شدت ترس یا از شنیدن صدای هولانگیز؛ بیهوشی.٢. (اسم) = صاعقه
-
تشنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (پزشکی) tašannoj ۱. درهمکشیده شدن؛ ترنجیده شدن.۲. کشیده شدن اعضای بدن؛ ترنجیدگی.۳. (پزشکی) انقباضات غیر ارادی عضلات که ناشی از تحریکات غیرعادی مغز است و گاه باعث بیهوشی میشود.
-
غش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مٲخوذ از عربی: غشْی] (پزشکی) qaš حالت از بین رفتن هوشیاری، بهسبب بیماریهای عصبی، قلبی، و مانند آنها؛ بیهوشی.〈 غش کردن: (مصدر لازم) (پزشکی) از حال رفتن بهسبب هیجان حاد یا بیماری قلبی؛ بیهوش شدن: ◻︎ زآن شراب ناب بیغش ده که اندر ص...
-
دارو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dāru] dāru ۱. (پزشکی) آنچه طبیب برای معالجۀ بیمار تجویز کند از خوردنی یا نوشیدنی یا مالیدنی؛ آنچه با آن دردی را درمان کنند؛ دوا.۲. دانهها و گردهای خوشبو و خوشطعم از قبیل فلفل و زرچوبه و خردل و دارچین که از گیاهها و درختان میگیرند و...
-
سکته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: سَکتَة] se(a)kte ۱. (پزشکی) عارضهای ناگهانی به دنبال مسدود شدن رگهای خونرسان قلب یا مغز که با بیهوشی، بیحسی، فلج، و یا مرگ همراه است.۲. درنگ؛ وقفه.۳. (ادبی) در عروض، ناهنجاری اندک و بر هم خوردن وزن شعر.۴. سکوت نابهجا در آواز.&l...