کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیهودگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیهودگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ‹بیهدگی› bihudegi بیهوده بودن.
-
جستوجو در متن
-
عبث
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'abas ۱. بیهوده.۲. (قید) بهبیهودگی.
-
مهازله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مهازَلَة] ‹مهازلت› [قدیمی] mohāzele ۱. با هم شوخی کردن و هزل گفتن.۲. بیهودگی و بازی.
-
بطال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] battāl ۱. یاوهگو؛ دروغگو.۲. بیکاره.۳. (قید) در حال گذراندن وقت به بیهودگی.
-
یاوگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) yāvegi ۱. یاوه بودن؛ بیهوده بودن؛ بیهودگی.۲. (اسم) [قدیمی] لشکر یله و سرخود.۳. (اسم) [قدیمی] کسی که بیهوده میگردد و خودسرانه کاری میکند؛ یله؛ سرخود.۴. (قید) [قدیمی] سرگشته؛ حیران.۵. [قدیمی] حالت لشکر بدون نظموترتیب را به خود گرفتن: ◻...
-
خیره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xire ۱. ویژگی حالت چشم هنگام بادقت نگاه کردن به یک چیز.۲. (قید) [مجاز] با حالت فرومانده از حیرت و شگفتی؛ باسرگشتگی؛ باحیرت: ◻︎ ملک در سخن گفتنش خیره ماند / سر دست فرماندهی برفشاند (سعدی۱: ۴۹).۳. خیرهکننده.۴. [قدیمی] بیسبب؛ بهبیهودگی: ◻︎ هر ک...
-
داغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: dāk] dāq ۱. [عامیانه] بسیارگرم؛ سوزان.۲. [مجاز] جالب؛ هیجانانگیز.۳. (اسم) [مجاز] نشانه.۴. (اسم) [مجاز] غم و اندوه و درد و رنج که از مرگ عزیزی به انسان دست دهد: ◻︎ ای خضر غیر داغ عزیزان و دوستان / حاصل تو را ز زندگی جاودانه چیست؟ (صائب:...