کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیهوده کاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیهوده کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] bihudekāri انجام کار بیهوده و بیفایده.
-
واژههای مشابه
-
بیهوده گو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bihudegu کسی که سخنان بیمعنی و بیفایده بگوید؛ یاوهگو.
-
جستوجو در متن
-
تفریط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tafrit ۱. کوتاهی کردن در کاری.۲. اظهار عجز کردن در کاری.۳. بیهوده ساختن؛ ضایع کردن.۴. تلف کردن مال.
-
سرسری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) sarsari ۱. کاری که بیتٲمل و از روی سستی و سهلانگاری انجام داده شود.۲. سخن یاوه، بیهوده، و نسنجیده.
-
مهمل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابلِ مستعمل] mohmal ۱. بیهوده؛ بیمعنی.۲. کسی که نمیتواند کاری انجام دهد؛ بیکاره.۳. [قدیمی] آسان؛ راحت.۴. [قدیمی] رهاشده؛ کنارگذاشتهشده.
-
بازی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bāzi ۱. فعالیتی برای سرگرمی یا تفریح.۲. ورزش.۳. (اسم مصدر) اجرای نقش در نمایش، فیلم، ومانند آن.۴. (صفت) قمار کردن.۵. (صفت) [قدیمی] بیهوده؛ عبث.〈 بازی کردن: (مصدر لازم)۱. چیزی در دست گرفتن و خود را بیهوده با آن سرگرم ساختن.۲. به تفنن کاری...
-
لفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] left = 〈 لفت دادن〈 لفت دادن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] کاری را بیهوده طول و تفصیل دادن.〈 لفتولیس: (اسم مصدر) [عامیانه، مجاز] کاسهلیسی و ریزهخواری از مال کسی؛ دلهدزدی.
-
یاوگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) yāvegi ۱. یاوه بودن؛ بیهوده بودن؛ بیهودگی.۲. (اسم) [قدیمی] لشکر یله و سرخود.۳. (اسم) [قدیمی] کسی که بیهوده میگردد و خودسرانه کاری میکند؛ یله؛ سرخود.۴. (قید) [قدیمی] سرگشته؛ حیران.۵. [قدیمی] حالت لشکر بدون نظموترتیب را به خود گرفتن: ◻...
-
داد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dāt] dād ۱. [مقابلِ بیداد] عدل؛ انصاف: ◻︎ در داد بر دادخواهان مبند / ز سوگند مگذر نگهدار پند (فردوسی۲: ۷۹۹)، ◻︎ جفاپیشگان را بده سر به باد / ستم بر ستمپیشه عدل است و داد (سعدی۱: ۹۸).۲. [عامیانه] بانگ بلند؛ فریاد؛ فغان: ◻︎ برفت آن گلبن...