کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیهوده شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بیهوده کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] bihudekāri انجام کار بیهوده و بیفایده.
-
بیهوده گو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bihudegu کسی که سخنان بیمعنی و بیفایده بگوید؛ یاوهگو.
-
جستوجو در متن
-
رنجیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ranjidan آزرده شدن؛ دلتنگ شدن؛ ملول شدن: ◻︎ بیهوده مرنج چون توان آسودن / میباش چنانکه میتوانی بودن (سنائی: لغتنامه: رنجیدن).
-
زنخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zanax = چانه١〈 زنخ بر خون زدن: [قدیمی، مجاز] شرمنده شدن؛ سرافکنده شدن.〈 زنخ زدن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] سخن بیهوده گفتن؛ بیهوده حرف زدن؛ چانه زدن.
-
ضایع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: ضائع] zāye' ۱. تباه؛ بیکاره؛ بیفایده.۲. [قدیمی] بیاعتبارشده.〈 ضایع شدن: (مصدر لازم)۱. تباه شدن؛ نابود شدن.۲. بیهوده شدن.〈 ضایع کردن: (مصدر متعدی) تباه کردن؛ نابود کردن.〈 ضایع گذاشتن: (مصدر متعدی) [قدیمی] فروگذاشتن؛ م...
-
پرت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] part ۱. دورافتاده.۲. کنار.۳. منحرف.〈 پرت شدن: (مصدر لازم) افتادن از بالا به پایین؛ فرو افتادن.〈 پرت کردن: (مصدر متعدی)۱. دور افکندن.۲. انداختن کسی یا چیزی از بالا به پایین، یا از جایی به جای دیگر.〈 پرتوپلا:۱. پراکنده؛ ...
-
باد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vāt] bād ۱. (هواشناسی) هوای متحرک؛ حرکت شدید یا ضعیف هوا که در اثر اختلاف درجۀ حرارت و به هم خوردن تساوی وزن مخصوص در نقاط مختلف کرۀ زمین به وجود میآید.۲. ‹واد› ورم، آماس، و برآمدگی در بدن یا چیز دیگر.۳. [مجاز] غرور؛ نخوت؛ خودبینی.&la...
-
زانو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: zānūk] zānu ۱. (زیستشناسی) مفصل بین ران و ساق پا که پا از آنجا خم و راست میشود.۲. خمیدگی میان لوله.〈 بهزانو درآمدن: (مصدر لازم) [مجاز] مغلوب شدن.〈 بهزانو درآوردن: (مصدر متعدی) مغلوب کردن.〈 زانو زدن: (مصدر لازم)۱. زانو...