کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بین بین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
خلسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خُلسَة] xalse ۱. حالتی بین خواب و بیداری که بر اثر فضایی خوشایند ایجاد میشود.۲. (تصوف) حالت بین خوابوبیداری شخص عارف و صوفی.
-
هدر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] hadar باطل؛ ضایع و بربادرفته.〈 هدر دادن: (مصدر متعدی) از بین بردن؛ ضایع کردن.〈 هدر رفتن: (مصدر لازم) از بین رفتن؛ ضایع شدن.
-
لایزال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: لایزالُ (= از بین نمیرود)] lāyazāl زوالناپذیر؛ بیزوال؛ جاوید؛ ابدی.
-
خلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] xelāl میانۀ چیزی؛ بین.
-
مسافت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مسافة] masāfat فاصلۀ بین دو مکان.
-
ازاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ازالَة] ‹ازالت› 'ezāle زایل کردن؛ از بین بردن؛ نابود ساختن.
-
اسمر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'asmar کسی که رنگ پوستش بین سیاهی و سفیدی باشد؛ گندمگون.
-
آصال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اَصیل] [قدیمی] 'āsāl وقت بین عصر و مغرب؛ آخر روز؛ شبانگاه.
-
آوریل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: avril] 'āvril ماه چهارم تقویم میلادی بین ماه مارس و مه.
-
برسام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) [قدیمی] barsām سینهدرد؛ ورم سینه؛ التهاب پردۀ بین کبد و قلب؛ ذاتالجنب.
-
گرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [عامیانه] gorm قسمت تحتانی پشت گردن که بین دو شانه قرار دارد.
-
کمیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کمَیت] komeyt اسبی که رنگش بین سیاهی و سرخی است؛ اسب.
-
مارکی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: marquis] mārki عنوان اشرافی مردانه در بعضی کشورهای اروپا بین دوک و کنت.
-
گیجگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) gijgāh فرورفتگی کوچک در دو طرف پیشانی بین چشم و گوش؛ شقیقه.
-
مز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مزّ] [قدیمی] moz[z] آنچه طعمش بین ترشوشیرین باشد؛ ترشوشیرین؛ میخوش.