کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیماری و رنج و ملال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بیماری زا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) (پزشکی) bimārizā تولیدکنندۀ بیماری؛ عاملی که موجب تولید بیماری شود.
-
جستوجو در متن
-
ملال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] malāl ۱. به ستوه آمدن.۲. بیزاری.۳. دلتنگی و افسردگی.۲. رنج و اندوه.
-
ملال انگیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] malāl[']angiz آنچه سبب ملال و دلتنگی شود.
-
رنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: ranĵ] ranj ۱. حالت ناخوشایند در انسان یا حیوان بر اثر درد، خستگی، و مانند آن.۲. [قدیمی] بیماری؛ مرض.۳. [قدیمی] صدمه؛ ضربه؛ آسیب.۴. [قدیمی] زحمت؛ سختی و مشقت ناشی از کاروکوشش: ◻︎ نهگشت زمانه بفرسایدش / نه آن رنج و تیمار بگزایدش (فردوسی...
-
مازوخیسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: masochisme] (روانشناسی) māzoxism بیماری روانی که در آن شخص از رنج کشیدن و آزار دیدن خود لذت میبرد؛ خودآزاری.
-
زحمت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: زحمة] zahmat ۱. رنج و آزردگی.۲. [قدیمی] به هم فشارآوردن و یکدیگر را در فشار گذاشتن؛ انبوهی کردن؛ زحام.۳. [قدیمی] انبوهی.〈 زحمت دادن: (مصدر متعدی) [عامیانه] باعث زحمت شدن؛ رنج و آزار دادن؛ اذیت کردن.〈 زحمت کشیدن: (مصدر لاز...
-
رنج آور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ranj[']āvar آنچه باعث رنج و آزار میشود؛ آزاردهنده.
-
رنج دیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] ranjdide آنکه به رنج و زحمت گرفتار شده؛ محنتکشیده.
-
مقاسات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مقاساة] ‹مقاسا› [قدیمی] moqāsāt رنج کشیدن؛ سختی کشیدن؛ به رنج و تعب افتادن.
-
متحمل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: متَحمّل] mote(a)hammel ۱. [مجاز] مجبور به تحمل رنج و سختی.۲. [مجاز] بردبار.۳. [مجاز] آنکه رنج و سختی را تحمل میکند.۴. [قدیمی] باربردار.
-
تکلف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] takallof ۱. رنج و سختی بر خود نهادن؛ به خود رنج دادن.۲. تظاهر کرن به امری؛ کاری به مشقت و خلاف عادت کردن.
-
محنت زده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] mehnatzade آزرده و غمگین؛ گرفتار رنج و مشقت.
-
پرملال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] ‹پرملالت› [قدیمی] pormalāl آنچه باعث دلتنگی و رنج و اندوه بسیار شود.
-
عذاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی] 'azāb ۱. شکنجه؛ آزار.۲. رنج و درد.〈 عذاب دادن (کردن): (مصدر متعدی) آزار دادن؛ شکنجه کردن.〈 عذاب کشیدن (بردن): (مصدر لازم) درد کشیدن؛ رنج بردن؛ رنج و آزار را تحمل کردن.