کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیعت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بَِیعة] bey'at ۱. عهدوپیمان.۲. پیمان دوستی و وفاداری.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] پیمان اطاعت که مسلمانان با خلیفه میبستند و دست در دست او میگذاشتند و اطاعت خود را اظهار میداشتند.〈 بیعت شکستن: (مصدر لازم) شکستن عهدوپیمان دوستی و وفا...
-
واژههای همآوا
-
بیات
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] bayāt ویژگی نان شبمانده.
-
بیات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] (موسیقی) bayāt گوشههایی در چند دستگاه: بیات اصفهان، بیات ترک.〈 بیات تُرک: (موسیقی) از متعلقات دستگاه شور.〈 بیات زند: (موسیقی) = 〈 بیات ترک〈 بیات کُرد: (موسیقی) از متعلقات دستگاه شور.
-
جستوجو در متن
-
تبایع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tabāyo' ۱. با هم خریدوفروش کردن.۲. بیعت کردن.
-
مبایعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مبایَعة] mobāye'at ۱. با هم خریدوفروش کردن.۲. بیعت کردن.
-
ناکثین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ ناکث] [قدیمی] nākesin ۱. =ناکث۲. کسانی که در مدینه با علیبن ابیطالب بیعت کردند و در بصره عهد خود را شکستند و با او جنگ کردند.
-
صفق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] safq [قدیمی]۱. با دست به کسی زدن چنان که صدایش شنیده شود.۲. دست بر دست دیگری زدن در بیع یا بیعت.۳. دست بر دست زدن.
-
رافضی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: رافضیّ] rāfezi در اصطلاح اهل سنت، شیعه. Δ زیرا شیعه رٲی صحابه را در بیعت با ابوبکر و عمر رد کردند و امامت را بعد از حضرت رسول خاص علیبن ابیطالب دانستند.
-
خوارج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ خارجیّ] xavārej ۱. گروهی که در جنگ صِفّین از بیعت علیبن ابیطالب خارج شدند و معتقد بودند مرتکب معاصی کبیره، کافر است و خروج بر امام ظالم را واجب میدانستند.۲. [مجاز] کافران.
-
پیمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: patmān] peymān قولوقراری که کسی با کس دیگر بگذارد که بر طبق آن عمل کند؛ شرط.۲. قرارداد.۳. [قدیمی] عهد؛ بیعت.〈 پیمان بستن: (مصدر لازم) عهد بستن و قولوقرار گذاشتن برای انجام دادن کاری.〈 پیمان ساختن: (مصدر لازم) [قدیمی] = &lang...
-
دست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dast، جمع: دستان] dast ۱. (زیستشناسی) عضوی از بدن انسان از شانه تا سرانگشتان.۲. عضوی از بدن انسان از سرانگشتان تا مچ: ◻︎ گرفتش دست و یکسو برد از آن پیش / حکایت کرد با او قصهٴ خویش (نظامی۲: ۲۴۸).۳. (زیستشناسی) هریک از دو پای جلو چهارپ...