کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیضه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیضه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بَیضَة] beyze ۱. (زیستشناسی) هریک از دو غدۀ ترشحکنندۀ هورمونهای جنسی مهرهداران که در یک کیسه قرار دارند و اسپرماتوزوئید میسازند؛ خایه.۲. (زیستشناسی) تخم؛ تخممرغ.۳. [مجاز] میانۀ هرچیز؛ مرکز: بیضهٴ اسلام.〈 بیضه نهادن (برآوردن):...
-
واژههای مشابه
-
بیضه بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، فارسی] beyzeband کمربند مخصوصی که مبتلایان به فتق بیضه به کمر میبندند.
-
جستوجو در متن
-
بیضتین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بَیضتَین، تثنیۀ بَیضَة] (زیستشناسی) [قدیمی] beyzateyn = بیضه
-
خصیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خصیَة] (زیستشناسی) [قدیمی] xosye بیضه؛ خایه.
-
گند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جند› [قدیمی] gond تخم؛ خایه؛ بیضه: گند بیدستر.
-
اسپرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: sperme] (زیستشناسی) 'esperm سلول جنسی نر که در بیضهها ساخته میشود و میتواند تخمک را بارور کند؛ اسپرم؛ منیدانه؛ زامه.
-
ادره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ادرَة] (پزشکی) [قدیمی] 'odre نوعی بیماری که به دلیل ورم کردن کیسۀ بیضه بروز میکند؛ غری؛ دبهخایگی.
-
غر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] qor مردی که مرض فتق یا ورم بیضه دارد؛ کسی که خایهاش بزرگ شده باشد؛ دبهخایه.
-
فتق بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (پزشکی) fatqband نوعی کمربند که اشخاص مبتلا به فتق به کمر و بر روی موضع فتق میبندند تا مانع بیرون آمدن فتق و ریختن آن به کیسۀ بیضه شود.
-
اخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [ترکی] ‹آخته› 'axte ۱. ویژگی مرد یا حیوان نر که بیضهاش را کشیده باشند؛ خایهکشیده.۲. [عامیانه، مجاز] ویژگی مرد ترسو و فاقد صفات مردانگی.۳. (اسم) [قدیمی] اسب.
-
جند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: گُند] [قدیمی] jond بیضه؛ خایه.〈 جندِ بیدَستَر (بیدست، بادستر): کیسهای غدهمانند در زیر پوست شکم بیدستر (نر و ماده) که در طب قدیم برای رفع تشنج و دردهای عصبی به کار میرفت؛ هزدگند؛ آشبچگان؛ خزمیان.
-
تخم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: tōhm, tōxm] (زیستشناسی) toxm ۱. دانه.۲. دانۀ گیاه؛ بذر.۳. بیضۀ مرغ.۴. خایۀ انسان یا حیوان.۵. نطفه.〈 تخم لق: تخممرغی که زرده و سفیدۀ آن مخلوط شده باشد.
-
داالفیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (پزشکی) dā'olfil مرضی که در پای انسان پیدا میشود و رگهای ساق پا ورم میکند و پای آدمی مانند پای فیل بزرگ و متورم میگردد؛ واریس؛ پاغر؛ پاغره. Δ این عارضه در سایر اعضای بدن مانند پستان زنان و بیضۀ مردان نیز بروز میکند.