کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیش دان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کم بیش
فرهنگ فارسی عمید
(قید) kambiš = کَم 〈 کم و بیش
-
جستوجو در متن
-
دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دانه› dān ۱. خوراکی از گندم و ارزن و مانند آن که به پرندگان میدهند.۲. [قدیمی] تخم گیاه: ◻︎ فراخی در جهان چندان اثر کرد / که یک دان غله صد دان بیشتر کرد (نظامی: لغتنامه: دان).〈 دان کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه] از پوست درآوردن دانه.
-
دان
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ دانستن) dān ۱. =دانستن۲. داننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آدابدان، بسیاردان، تاریخدان، حسابدان، سخندان، غیبدان، قدردان، موسیقیدان، نکتهدان.
-
بچه دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) baččedān = رحِم
-
دان
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) dān جا؛ مکان؛ ظرف (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آبدان، آتشدان، پیهدان، چایدان، چینهدان، روغندان، زهدان، سرمهدان، سوزندان، شمعدان، کاهدان، گلدان، نمکدان، یخدان.
-
غله دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی] qalledān انبار غله.
-
فیزیک دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فرانسوی. فارسی] fizikdān دانشمند علم فیزیک.
-
قانون دان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [معرب. فارسی] qānundān آنکه قانون بداند؛ حقوقدان؛ دانندۀ قانون.
-
زغال دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) zoqāldān انبار زغال؛ جای ریختن زغال.
-
شیمی دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [فرانسوی. فارسی] šimidān متخصص علم شیمی؛ شیمیست.
-
نهان دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] na(e)hāndān غیبدان.
-
نگین دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] negindān ۱. جای نگین.۲. انگشتری.
-
ستاره دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) setāredān ستارهشناس؛ منجم.
-
سرمه دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sormedān کیسۀ کوچکی که در آن سرمه میریزند.