کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیش خور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کم بیش
فرهنگ فارسی عمید
(قید) kambiš = کَم 〈 کم و بیش
-
جستوجو در متن
-
خور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خَور] (جغرافیا) xor شاخابهایی از خلیجفارس: خور موسی، خور میناب.
-
خور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] xavar ضعف؛ سستی؛ ناتوانی.
-
خور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xvar] [قدیمی] xor ۱. روز یازدهم هر ماه خورشیدی.۲. = خورشید
-
چاشنی خور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹چاشنیخوار› [قدیمی] čāšnixor کسی که یک بار مزۀ چیزی را چشیده و از آن لذت برده و بازهم در آروزی آن است؛ چاشتهخور؛ چشته خور.
-
خور
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ خوردن و خوریدن) ‹خوار، خواره› xor ۱. = خوردن۲. (صفت) خورنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): شرابخور، میراثخور، نانخور.۳. (اسم) [قدیمی] خوراک؛ خوردنی.
-
اندک خور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] 'andakxor اندکخوار؛ کمخور؛ کمخوار.
-
آف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āf ۱. مهر؛ خور؛ خورشید.۲. آهوی مشک.
-
چاشته خور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] čāštexor = چاشتخوار
-
غصه خور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] qossexor غصهخورنده؛ کسی که غم میخورد.
-
پس مانده خور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pasmāndexor آنکه پسماندۀ غذای دیگران را بخورد.
-
طناب خور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [عامیانه] tanābxor عمق؛ گودی.
-
گیتی خور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] gitixor آنکه از همۀ نعمتهای جهان بهرهور شود.
-
حلال خور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] halālxor کسی که از مال حرام پرهیز میکند.