کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیش بقا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کم بیش
فرهنگ فارسی عمید
(قید) kambiš = کَم 〈 کم و بیش
-
جستوجو در متن
-
دوام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] davām ۱. پایدار شدن؛ همیشه بودن.۲. ثبات و بقا؛ همیشگی بودن.
-
پایندگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) pāyandegi دوام؛ بقا: ◻︎ آزمودم مرگ من در زندگیست / چون رهم زاین زندگی پایندگیست (مولوی: ۴۸۵).
-
شمان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] šamān ۱. هراسان.۲. آشفته و پریشان: ◻︎ ازآن ملک را نظام و زاین عهد را بقا / وزآن دوستان به فخر و زاین دشمنان شمان (عنصری: ۳۴۴).
-
بقا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: بقاء] baqā ۱. زیستن.۲. پایدار ماندن.۳. دوام؛ همیشگی.۴. پایندگی.۵. زیست؛ زندگی.۶. (تصوف) مرحلهای از سلوک پس از فنا که ابتدا سیر فیالله است و سالک به حق باقی میشود.
-
ستاوند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ستافند› sotavand بالاخانه که جلو آن باز باشد و در پیش آن ستونهایی برای نگاهداشتن سقف آن بر پا کرده باشند؛ ایوان؛ بالاخانه؛ رواق؛ صفه؛ ستاویز؛ ستاوین: ◻︎ جهان جای بقا نیست به آسانی بگذار / به ایوان چه بری رنج و به کاخ و به ستاوند (طیان: شاعران...
-
سرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سرای› sarā ۱. خانه؛ جا؛ مکان؛ منزل.۲. خانۀ بزرگ.〈 سرای بقا: [قدیمی، مجاز] = 〈 سرای پسین〈 سرای پسین: [قدیمی، مجاز] آخرت؛ جهان دیگر.〈 سرای جاوید: [مجاز] دنیای دیگر؛ عالم دیگر؛ بهشت.〈 سرای سپنج: [قدیمی]۱. خانۀ عاریت.۲. [م...
-
عاریتی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به عاریت) [عربی. فارسی] 'āriy[y]ati ۱. = عاریت۲. [مجاز] آنچه ناپایدار باشد و دوام و بقا نداشته باشد: ◻︎ به عمر عاریتی اعتماد هیچ مکن / که پنج روز دگر میرود به استعجال (سعدی۲: ۶۵۷).
-
عرض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اعراض] 'araz ۱. متاع؛ کالا.۲. بیماری و ناخوشی.۳. آنچه برای شخص پیش بیاید.۴. چیزی که دوام و بقا نداشته باشد.۵. [مقابلِ جوهر] (فلسفه) آنچه قائم به غیر باشد.
-
آب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āp] ‹آو، او› 'āb ۱. (شیمی) مادهای مایع، بیطعم، بیبو، و مرکب از اکسیژن و هیدروژن با فرمول شیمیایی H۲O که در طبیعت به مقدار زیاد موجود است و سه ربع روی زمین را فراگرفته. در صد درجۀ سانتیگراد جوش میآید و در صفر درجۀ سانتیگراد من...