کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیش از اندازه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کم بیش
فرهنگ فارسی عمید
(قید) kambiš = کَم 〈 کم و بیش
-
جستوجو در متن
-
شطط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] šatat ۱. تجاوز کردن از حد و اندازه؛ از اندازه گذشتن در هر چیزی.۲. دور شدن از حق.۳. جور و ستم بسیار.
-
قدر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: اَقدار] qadr ۱. اندازه گرفتن؛ اندازه کردن چیزی.۲. ارزش؛ اعتبار.۳. اندازه.۴. شب قدر.۵. حرمت؛ وقار.۶. نودوهفتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵ آیه؛ انّا ٲنزلنا؛ اهل الکتاب.〈 قدر مشترک: (منطق) مفهومی کلی که در افراد خود مشترک...
-
کرکره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kerkere نوعی پرده که از قطعههای یک اندازه درست شده و بهوسیلۀ ریسمانی جمع میشود؛ بادگانه.
-
ظرفیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مٲخوذ از عربی] zarfiy[y]at ۱. گنجایش؛ وسع.۲. [مجاز] استعداد؛ قابلیت.۳. (اسم) اندازه؛ میزان.
-
هندسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از پهلوی: handačak (= اندازه)] (ریاضی) hendese علمی که دربارۀ اشکال و ابعاد و اندازهگیری بحث میکند.
-
مقدار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مقادیر] meqdār ۱. اندازه.۲. پارهای از چیزی.۳. آنچه بهوسیلۀ آن قدر و اندازۀ چیزی بهدست آید از شماره، پیمانه، و جز آن.
-
طغیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] toqyān ۱. از حد خود گذشتن؛ از اندازه تجاوز کردن.۲. بالا آمدن آب دریا یا رودخانه.۳. گردنکشی؛ گستاخی؛ نافرمانی.
-
مبلغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مبالغ] mablaq ۱. اندازه و مقداری از پول.۲. [قدیمی] حد رسیدن؛ جای رسیدن.۲. [قدیمی] حد و نهایت چیزی.
-
مساحت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مِساحة] masāhat ۱. (ریاضی) سطحی که میان مجموعهای از خطوط یا مرزها قرار دارد.۲. اندازۀ سطح.۳. [قدیمی] دانش اندازه گرفتن زمین.
-
حجم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: حُجُوم] hajm ۱. (ریاضی) مقداری از فضا که در تصرف جسم باشد.۲. (ریاضی) جسم فضایی.۳. [مجاز] اندازه؛ مقدار: حجم کارمان زیاد است.
-
تخمین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taxmin ۱. برآورد کردن.۲. وزن یا اندازه یا بهای چیزی را از روی حدس و گمان معیّن کردن.۳. بهگمان سخن گفتن.
-
صرفه جویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] sarfejuy(')i اندازه نگه داشتن در خرج؛ دقت و توجه به اینکه چیزی زیادتر از حد لزوم صرف و خرج نشود؛ صرفهکاری.
-
مهندس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم،صفت) [مٲخوذ از هندسه، معرب. مٲخوذ از فارسی: اندازه] mohandes ۱. کسی که در پارهای از علوم و فنون، مانند راهسازی، معماری، کشاورزی، یا ساختن کارخانهها و ماشینها تحصیلات عالی کرده و متخصص شده باشد.۲. [قدیمی] اندازهگیرنده.