کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیرون انداختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بیرون سو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] birunsu = برونسو
-
بیرون شد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بیرونشو› [قدیمی] birunšod راه بیرون شدن؛ محل خروج.
-
جستوجو در متن
-
افکندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: afgandan] ‹اوکندن، اوکنیدن، فکندن، افگندن› 'afkandan ۱. به دور انداختن؛ انداختن؛ پرت کردن.۲. بر زمین زدن.۳. کنار زدن چادر یا نقاب و امثال آنها.۴. [قدیمی] گستردن و پهن کردن فرش.۵. [قدیمی] افشاندن؛ پاشیدن.۶. [قدیمی] حذف کردن.۷...
-
اطراح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'etterāh افکندن؛ انداختن؛ دور انداختن.
-
رمی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ramy ۱. افکندن؛ انداختن؛ پرتاب کردن.۲. تیر انداختن.〈 رمی جمره: (فقه) از مناسک حج و آن انداختن هفت سنگریزه است به جمرةالعقبه.
-
رمایت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: رمایة] [قدیمی] remāyat ۱. انداختن؛ افکندن؛ پرتاب کردن.۲. تیر انداختن؛ تیراندازی.
-
لگد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) lagad لت یا ضربهای که با پا به کسی یا چیزی زده شود.〈 لگد انداختن: (مصدر لازم) لگد پراندن ستور.〈 لگد افکندن: (مصدر لازم) = 〈 لگد انداختن〈 لگد پراندن(پرانیدن): (مصدر لازم) لگد انداختن؛ لگد زدن.〈 لگد زدن: (مصدر لازم)۱. ب...
-
طناب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طِناب] tanāb رسن؛ ریسمان؛ رشتۀ کلفت.〈 طناب انداختن: (مصدر متعدی)۱. کمند انداختن؛ با کمند کسی را گرفتار ساختن.۲. ریسمان به گردن کسی انداختن و او را خفه کردن.
-
الم شنگه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [؟] ‹علمشنگه› [عامیانه] 'alamšange دادوقال؛ آشوب؛ جاروجنجال.〈 المشنگه راه انداختن (برپا کردن، درآوردن): [عامیانه] آشوب کردن؛ شلوغی راه انداختن؛ جاروجنجال برپا ساختن.
-
ترخیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (ادبی) tarxim در دستور زبان، انداختن حرف آخر کلمه، مثل انداختن حرف نون از آخر مصدر، مانند: «رفت» از «رفتن» و «گفت» از «گفتن» در کلمات «رفتوآمد» و «گفتوشنید».
-
توهیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تَوهیم] [قدیمی] to[w]him ۱. در وهم و خیال انداختن؛ به گمان افکندن.۲. در غلط و اشتباه انداختن.
-
تسییر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasyir راندن؛ روانه کردن؛ به راه انداختن.
-
تشکیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taškik در شکوگمان انداختن؛ شک آوردن.
-
رخشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] raxšidan پرتو انداختن؛ درخشیدن؛ روشنایی دادن؛ تابیدن.