کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیرون افکندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بیرون سو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] birunsu = برونسو
-
بیرون شد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بیرونشو› [قدیمی] birunšod راه بیرون شدن؛ محل خروج.
-
جستوجو در متن
-
افکن
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ افکندن) 'afkan ۱. = افکندن۲. افکننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پرتوافکن، سنگافکن، شیرافکن، مردافکن.
-
اوژندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹اوژنیدن، اوژندیدن› [قدیمی] 'o[w]žandan افکندن؛ بر زمین زدن؛ به خاک افکندن.
-
درانداختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) dar[']andāxtan ۱. درگیر کردن.۲. [قدیمی] انداختن؛ افکندن.۳. به درون افکندن.۴. شروع کردن؛ آغازکردن.
-
فکندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) fekandan = افکندن
-
اطراح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'etterāh افکندن؛ انداختن؛ دور انداختن.
-
اوکندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹اوکنیدن› [قدیمی] 'o[w]kandan = افکندن
-
پس فکند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی] pasfekand = پس 〈 پس افکندن
-
الغا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: الغاء] 'elqā لغو کردن؛ باطل کردن؛ از شمار افکندن.
-
اوباشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] 'o[w]bāštan ۱. انباشتن؛ آکندن؛ پر کردن.۲. افکندن.
-
مخالست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مخالَسَة] [قدیمی] moxālesat ۱. بهشتاب افکندن.۲. ربودن.
-
تغریر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqrir چیزی را در معرض هلاک قرار دادن؛ به خطر افکندن.
-
تفتین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taftin فتنه انگیختن؛ فتنه افکندن؛ آشوب کردن؛ فتنه برپا کردن.