کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیرون آختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بیرون سو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] birunsu = برونسو
-
بیرون شد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بیرونشو› [قدیمی] birunšod راه بیرون شدن؛ محل خروج.
-
جستوجو در متن
-
اختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] 'axtan = آختن
-
یاختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم، مصدر متعدی) ‹آختن› [قدیمی] yāxtan = یازیدن
-
آختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹آهیختن، آهختن، یاختن، اختن› [قدیمی] 'āxtan برکشیدن، برآوردن و بیرون کشیدن چیزی، مثل بیرون کشیدن تیغ از غلاف.
-
آهنجیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: āhanĵitan] ‹برآهنجیدن› [قدیمی] 'āhanjidan کشیدن؛ درآوردن؛ بیرون کشیدن؛ برکشیدن؛ برکندن؛ آختن؛ آهختن. ◻︎ خوب گفتن پیشه کن با هرکسی / کاین برون آهنجد از دل بیخ کین (ناصرخسرو: ۱۱۹).
-
کین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: kēn] [قدیمی] kin ۱. بغض و دشمنی که انسان در دل نگه دارد؛ دشمنی؛ عداوت؛ کینه.۲. جنگ.۳. انتقام.〈 کین ایرج: (موسیقی) [قدیمی] از الحان سیگانۀ باربد: ◻︎ چو کردی «کین ایرج» را سرآغاز / جهان را کین ایرج نوشدی باز (نظامی۱۴: ۱۸۱).〈 ک...
-
آخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'āxte ۱. بیرونکشیدهشده؛ آهیخته؛ برکشیده؛ برآورده.۲. برافراشته: ◻︎ گرش بر فریدون بدی تاختن / امانش ندادی به تیغ آختن (سعدی۱: ۱۳۷)، ◻︎ ای که شمشیر جفا بر سر ما آختهای / صلح کردیم که ما را سر پیکار تو نیست (سعدی۲: ۳۷۰).
-
آهیختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹آهختن، آختن› [قدیمی] 'āhixtan ۱. بیرون کشیدن چیزی از چیز دیگر، مانندِ شمشیر از غلاف یا دست از دستِ دیگری؛ برکشیدن: ◻︎ بیاهیخت زاو دست و بر پای خاست / غمی شد بیازید با بند راست (فردوسی۲: ۱۵۷۲).۲. بالا آوردن چیزی به قصد زدن، مانندِ شم...
-
دست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dast، جمع: دستان] dast ۱. (زیستشناسی) عضوی از بدن انسان از شانه تا سرانگشتان.۲. عضوی از بدن انسان از سرانگشتان تا مچ: ◻︎ گرفتش دست و یکسو برد از آن پیش / حکایت کرد با او قصهٴ خویش (نظامی۲: ۲۴۸).۳. (زیستشناسی) هریک از دو پای جلو چهارپ...