کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: vēxtan] [قدیمی] bixtan چیزی را در غربال یا موبیز ریختن و تکان دادن که نرمۀ آن بیرون بیاید و نخالهاش باقی بماند؛ چیزی را غربال کردن؛ چیزی را از موبیز رد کردن.
-
جستوجو در متن
-
پرویختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹پرویزیدن› [قدیمی] parvixtan بیختن چیزی با پرویزن؛ بیختن.
-
بیزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] bizidan = بیختن
-
ویزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹بیزیدن› [قدیمی] vizidan = بیختن
-
سرند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sarand نوعی غربال سیمی که برای بیختن خاک و شن به کار میرود.〈 سرند کردن: (مصدر متعدی) بیختن خاک و شن یا چیز دیگر با سرند.
-
ته غربال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] ‹تهغربالی› [قدیمی] tahqarbāl آنچه از غله و حبوب یا چیز دیگر که پس از بیختن در غربال باقی میماند؛ نخاله.
-
بیز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ بیختن و بیزیدن) biz ۱. = بیختن۲. [قدیمی] بیزنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خاکبیز، مُشکبیز.
-
نسف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] nasf ۱. بنا را از اصل برکندن و ویران ساختن.۲. دانه را با غربال بیختن و پاک کردن.۳. پراکنده ساختن باد خاک را.
-
پالاییدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] pālāy(')idan ۱. صاف کردن؛ صافی کردن.۲. بیختن.۳. مصدر لازم) تراویدن: ◻︎ چو نمدار جامه که بدهیش تاب / بیفشاریش زو بپالاید آب (اسدی: ۱۴۰).
-
سفساف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] safsāf ۱. پست از هرچیز.۲. (اسم) سخن بیهوده و بیمعنی.۳. (اسم) کار پست؛ امر حقیر.۴. (اسم) غباری که هنگام بیختن آرد از آن بلند شود.۵. (اسم) خاک نرم.