کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیان کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شیرین بیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) širinbayān ریشۀ شیرین گیاهی خودرو که مصرف دارویی دارد.
-
جستوجو در متن
-
اظهار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ezhār ۱. آشکار کردن؛ پدیدار کردن.۲. بیان کردن.
-
تلفظ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] talaffoz سخن گفتن؛ بیان کردن؛ ادا کردن لفظ.
-
توصیف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تَوصیف] to[w]sif وصف کردن؛ بیان کردن صفت کسی یا چیزی.
-
ستودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: stūtan] ‹استودن› sotudan ۱. مدح کردن؛ ستایش کردن؛ ستاییدن.۲. خوبی و نیکویی کسی یا چیزی را بیان کردن؛ وصف کردن.
-
تعبیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'bir ۱. مطلبی را بیان کردن.۲. منظور و مقصود خود را به عبارتی بیان کردن.۳. معنی و تفسیر خواب را گفتن.
-
تعلیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'lil علت ذکر کردن؛ علت و سبب امری را بیان کردن؛ مطلبی را با ذکر دلیل و علت ثابت کردن.
-
وصف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: اوصاف] vasf ۱. شرححال و چگونگی کسی یا چیزی را بیان کردن.۲. بیان چگونگی و حالت.
-
تعریف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'rif ۱. معرفی کردن؛ شناساندن.۲. حقیقت امری یا مطلبی را برای کسی بیان کردن؛ آگاهانیدن؛ فهماندن.
-
بررسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] barre(a)sidan بررسی کردن؛ وارسی کردن؛ رسیدگی کردن به کاری؛ پرسیدن: ◻︎ آز بگذار که با آز به حکمت نرسی / ور بیان بایدت از حال سنائی بررس (سنائی۲: ۱۸۳).
-
تقریر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taqrir ۱. بیان کردن.۲. قرار دادن.۳. برقرار کردن.۴. [قدیمی] اقرار کردن.۵. [قدیمی] به اقرار آوردن.
-
فرونهادن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] foruna(e)hadan ۱. پایین نهادن.۲. پایین آوردن.۳. [مجاز] دراز کردن.۴. [مجاز] ایجاد کردن.۵. [مجاز] بیان کردن.
-
بازنمودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] bāzne(o,a)mudan ۱. وانمود کردن؛ نشان دادن.۲. دوباره نشان دادن.۳. شرح دادن.۴. بیان کردن.
-
تبیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tebyān ۱. آشکار بیان کردن سخن.۲. (اسم) = قرآن