کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیابانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیابانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به بیابان) biyābāni ۱. مربوط به بیابان: جانوران بیابانی.۲. [مجاز] وحشی: غول بیابانی.۳. مربوط به خارج شهر: اتوبوس بیابانی.۴. کسی که در بیابان بهسر میبرد.
-
جستوجو در متن
-
بغامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] baqāme غول بیابانی.
-
وحش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: وُحوش] vahš جانوران بیابانی.
-
یغام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹یغم› [قدیمی] yaqām غول؛ غول بیابانی.
-
اعرابی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت، منسوب به اعراب) [عربی: اعرابیّ، جمع: اَعراب] 'a'rābi عرب بادیهنشین؛ تازی بیابانی.
-
سیاه پوشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) siyāhpušak نوعی خار بیابانی که گلهای زرد زیبا دارد.
-
مکرنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) makarne گیاهی بیابانی؛ مرانه؛ شنگ؛ لحیةالتیس.
-
زافه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹رافه› (زیستشناسی) [قدیمی] zāfe گیاهی بیابانی شبیه موسیر یا سیر کوهی.
-
اخیروس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از یونانی] (زیستشناسی) 'axirus گیاهی بیابانی و خودرو شبیه ارزن، با گلهای سفید و دانههای ریز و سیاه که در گذشته مصرف دارویی داشته؛ گندم دشتی؛ گندم بیابانی.
-
بری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به بَرّ) [عربی. فارسی] barri ۱. مربوط به بَرّ؛ بیابانی.۲. [مقابلِ بحری] ساکن خشکی: جانوران بری.
-
بیراهه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) birāhe ۱. بیابانی که راه به جایی نداشته باشد.۲. راهی که انسان از آن به مقصد نرسد؛ راه کج و غلط.
-
رافه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] rāfe گیاهی بیابانی شبیه موسیر که پخته و بریانکردۀ آن خورده میشود؛ انجدان.
-
ارنئوت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [ترکی، مٲخوذ از یونانی] ‹ارنائود، آرنائود، آرناوود› [عامیانه، مجاز] 'arna'ut غول بیابانی و بیتربیت. Δ دراصل، نام قومی از نژاد هندواروپایی، ساکن کشور آلبانی است.
-
اسفرزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اسپرزه› (زیستشناسی) 'esfarze گیاهی بیابانی از خانوادۀ بارهنگ با دانههای ریز قهوهایرنگ و لعابدار که مصرف دارویی دارد.