کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بگومگو کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بحث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] bahs ۱. گفتوگو کردن در مورد امر یا مطلبی برای رسیدن به نتیجهای خاص.۲. دعوا؛ بگومگو.۳. جستوجو؛ کاوش؛ پژوهش.
-
کاویدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹کافیدن، کابیدن› kāvidan ۱. جستجو کردن؛ تفحص کردن: ◻︎ بکاوید کالاش را سربهسر / که داند که چه یافت زرّ و گهر (عنصری: ۳۵۵).۲. کندن؛ حفر کردن.۳. (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] بحث و ستیزه کردن؛ بگومگو کردن.۴. [قدیمی، مجاز] وررفتن؛ دست زدن.
-
کلنجار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹کالنجار› [عامیانه] kalanjār ۱. بحث؛ درگیری: دیروز با زن همسایه مشغول کلنجار بود.۲. پرداختن؛ ور رفتن.〈 کلنجار رفتن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]۱. بگومگو کردن؛ بحث و درگیری داشتن: هر شب با هم کلنجار میرفتیم.۲. پرداختن؛ ور رفتن: اینقدر...