کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بِکْرٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بکر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: اَبکار] bekr ۱. تازه؛ جدید؛ بدیع.۲. باکره؛ دوشیزه.۳. (قید) [قدیمی] در حال دوشیزگی.
-
واژههای همآوا
-
بکر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: اَبکار] bekr ۱. تازه؛ جدید؛ بدیع.۲. باکره؛ دوشیزه.۳. (قید) [قدیمی] در حال دوشیزگی.
-
جستوجو در متن
-
ابکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ بِکر] [قدیمی] 'abkār ۱. = بِکر۲. (صفت) [مجاز] تازه؛ بدیع.
-
معنی آفرین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] (ادبی) [قدیمی] ma'niy[']āfarin شاعر یا نویسندهای که معانی بکر و بدیع در شعر یا نوشتۀ خود بیاورد.
-
عذرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: عُذراء] [قدیمی] 'azrā ۱. بکر؛ دوشیزه.۲. (صفت) [مجاز] ویژگی سخنی که پیش از آن گفته نشده؛ سخن تازهآورده.۳. [مقابلِ نهان] پیدا؛ آشکار.۴. (قید) بهتنهایی؛ تنها.