کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بِهنامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: nāmak] nāme ۱. مطلبی که خطاب بر فردی معین نوشته میشود و معمولاً بهوسیلۀ پست و در پاکت به دست گیرنده میرسد.۲. کاغذی که بر روی آن مطالبی نوشتهشده.۳. (پیشوند) جزء پسین برخی کلمات به معنی نوشتهای در موضوع معین: پایاننامه، سالنامه.
-
به
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) ‹وه، په› bah کلمۀ تعجب و تحسین که در مقام شگفتی از خوبی و پسندیدگی چیزی گفته میشود؛ بهبه؛ وهوه؛ پهپه.
-
به
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) [پهلوی: pat] be ۱. برای بیان پیوستن، رسیدن، یا مماس شدن به کار میرود: به پرواز نرسیدم.۲. برای خطاب به کار میرود: به پدرم میگویم.۳. بهسوی: به خارج رفت.۴. بهبهایِ: به دو ریال هم نمیارزد.۵. سوگند به: به خدا، به پیغمبر.۶. نسبت به: به از...
-
به
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vēh] ‹بهی› (زیستشناسی) beh ۱. درختی شبیه سیب با برگهای کرکدار.۲. میوۀ زردرنگ و آبدار این درخت که برای تهیۀ مربا به کار میرود و تخم آن نیز مصرف دارویی دارد.
-
به
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: vēh] [قدیمی] beh خوب؛ نیک؛ نیکو؛ پسندیده.〈 به شدن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. خوب شدن.۲. از بیماری برخاستن.
-
به به
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) bahbah = بَه
-
افلاس نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] 'eflāsnāme نامهای شامل گواهی و امضای چند تن دایر بر افلاس و ورشکستگی کسی.
-
الماس نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از یونانی. فارسی] [قدیمی، مجاز] 'almāsnāme ۱. نامهای که مانند الماس برنده باشد.۲. نامۀ تند و تهدیدآمیز.
-
آیین نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āy(')innāme ۱. دستورهایی که برای اجرای قانون یا انجام دادن کارهای اداری نوشته شود.۲. موادی که در شرح و تفسیر یا دستور اجرای مرامنامه یا اساسنامهای نوشته شده باشد؛ نظامنامه.
-
اجاره نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] ‹اجارهنامچه› 'ejārenāme سندی که در آن حدود، شرایط، و اجارهبها نوشته میشود.
-
اجازه نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] 'ejāzenāme جواز؛ پروانه.
-
باستان نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bāstānnāme نامۀ باستان؛ تاریخ و داستان پیشینیان؛ نامه یا کتابی که از گذشته حکایت میکند.
-
گنج نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ganjnāme ورقهای که در آن جای پنهان کردن گنج را نوشته باشند.
-
لعنت نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] la'natnāme نوشتهای که در آن لعن و نفرین نوشته شده باشد.
-
لغت نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] loqatnāme کتابی که شامل لغات، ترکیبات و اصطلاحات یک زبان باشد؛ کتاب لغت؛ فرهنگ.