کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بُرُوجٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بروج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ بُرْج] [قدیمی] boruj ۱. (نجوم) = برج۲. هشتادوپنجمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۲۲ آیه.
-
واژههای همآوا
-
بروج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ بُرْج] [قدیمی] boruj ۱. (نجوم) = برج۲. هشتادوپنجمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۲۲ آیه.
-
جستوجو در متن
-
ذات البروج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی (= دارای برجها)] [قدیمی] zātolboruj فلک هشتم که بروج دوازدهگانه (از حمل تا حوت) را در آن فرض کردهاند و آفتاب در هر ماه از ماههای خورشیدی در یکی از این بروج جا دارد؛ سماء ذاتالروج؛ کرسی.
-
زایجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zāyje لوحهای مدور یا مربع که مواضع سیارات و بروج دوازدهگانه در آن نقش بوده و منجم با نگاه کردن در آن احکام نجومی یا طالع مولود را معین میکرده.
-
برج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَبْراج] borj ۱. ساختمانی که بیش از ده طبقه داشته باشد: برج میلاد.۲. بنای بلند استوانهای یا مربعشکل که در کنار قلعه یا جای دیگر برای دیدهبانی یا محافظت و نگهبانی میساختند؛ کوشک؛ قلعه.۳. [جمع: بُرُوج] (نجوم) = منطقةالبروج
-
راجع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] rāje' ۱. دارای ارتباط؛ مرتبط.۲. (اسم) (موسیقی) گوشهای در دستگاههای همایون و نوا.۳. (صفت) (نجوم) [قدیمی] ویژگی ستارهای که حرکت آن برخلاف توالی بروج به نظر میرسد.〈 راجعبه: دربارۀ؛ پیرامونِ؛ مربوط به.
-
استقامت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استقامة] 'esteqāmat ۱. ایستادگی کردن؛ ایستادگی؛ پایداری.۲. سلامت؛ تندرستی.۳. راستی؛ درستی.۴. ثبات؛ استواری.۵. (صفت) (ورزش) ویژگی هریک از مسابقاتی که دارای زمان یا مسیر طولانی هستند: دوِ استقامت، شنای استقامت، اسکی استقامت.۶. (نج...
-
رجوع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] roju' ۱. بازگشتن؛ برگشتن؛ باز آمدن؛ بازگشت.۲. (فقه) بازگشت مرد بهسوی زنی که طلاق داده؛ یعنی هنوز عده تمام نشده مجدداً علاقۀ زناشویی را برقرار کند بدون عقد نکاح جدید.۳. (ادبی) در بدیع، بازگشت به کلام سابق است به نقض و ابطال آن ب...
-
اسطرلاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] ‹اُصطرلاب، اُسترلاب، سُطُرلاب، سُتُرلاب، سُرلاب› (نجوم) [قدیمی] 'ostorlāb وسیلهای به شکل چند صفحۀ مدرج برای اندازهگیری ارتفاع ستارگان و مشخص کردن مکان آنها.〈 اسطرلاب مسطح: (نجوم) [قدیمی] اسطرلابی دارای صفحۀ م...