کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بُردار گونه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بردار
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ برداشتن) bardār ۱. = برداشتن.۲. بردارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): باربردار.۳. قابل (در ترکیب با کلمۀ دیگر): شوخیبردار.
-
بردار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bordār ۱. برنده؛ حامل.۲. (ریاضی) خط شعاع؛ خط حامل در فیزیک و مکانیک؛ وکتور.
-
بهره بردار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bahrebardār ویژگی کسی که از درآمد ملک یا مزرعه یا کارخانه سود و بهره برمیدارد.
-
چاره بردار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عامیانه] čārebardār ۱. چارهپذیر.۲. قابل علاج.
-
دست بردار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عامیانه] dastbardār دستبردارنده؛ ولکننده؛ ترککننده.
-
فرمان بردار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) farmānbordār آنکه فرمان کسی را میپذیرد یا اجرا میکند؛ مطیع.
-
فیلم بردار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فرانسوی. فارسی] filmbardār کسی که کارش ثبت تصاویر با دوربین مخصوص است.
-
رنج بردار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] ranjbordār آنکه رنج و سختی تحمل میکند؛ رنجبر؛ رنجبرنده: ◻︎ بهدانش بُوَد بیگمان زنده مرد / خنک رنجبردار پایندهمرد (فردوسی: ۷/۳۶۷).