کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بَلِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بل
فرهنگ فارسی عمید
(حرف، قید) [عربی] [قدیمی] bal بلکه.
-
بل
فرهنگ فارسی عمید
(فعل امر از هلیدن) [مخففِ بهل] [قدیمی] bel بگذار: ◻︎ بل تا جگرم خشک شود و آب نماند / بر روی من آبیست کز او دجله توان کرد (آغاجی: شاعران بیدیوان: ۱۹۱).
-
بل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] bel = پل pa(e)l
-
بل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: bel، مٲخوذ از انگلیسی] (فیزیک) bel واحد اندازهگیری شدت صوت. Δ مٲخوذ از نام گراهام بل، مخترع امریکایی تلفن.
-
بل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bol توپی که هنگام بازی و پیش از خوردن به زمین در هوا گرفته میشود.〈 بل گرفتن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]۱. بیرنج و زحمت چیزی به چنگ آوردن.۲. از فرصتی مناسب استفاده کردن و نتیجه گرفتن.
-
بل
فرهنگ فارسی عمید
(پیشوند) bol پُر؛ بسیار؛ فراوان (در ترکیب با برخی کلمات): بُلغاک، بُلکامه، بُلهوس. Δ بعضی کلمات بلعجب و بلفضول و بلهوس را از این قبیل و ترکیب فارسی و عربی دانستهاند و بعضی دیگر آنها را بهصورت بوالعجب و بوالفضول و بوالهوس درست میدانند. در ای...
-
بل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bol ابله؛ احمق.
-
بل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] bol سنجد.
-
واژههای همآوا
-
بل
فرهنگ فارسی عمید
(حرف، قید) [عربی] [قدیمی] bal بلکه.
-
بل
فرهنگ فارسی عمید
(فعل امر از هلیدن) [مخففِ بهل] [قدیمی] bel بگذار: ◻︎ بل تا جگرم خشک شود و آب نماند / بر روی من آبیست کز او دجله توان کرد (آغاجی: شاعران بیدیوان: ۱۹۱).
-
بل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] bel = پل pa(e)l
-
بل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: bel، مٲخوذ از انگلیسی] (فیزیک) bel واحد اندازهگیری شدت صوت. Δ مٲخوذ از نام گراهام بل، مخترع امریکایی تلفن.
-
بل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bol توپی که هنگام بازی و پیش از خوردن به زمین در هوا گرفته میشود.〈 بل گرفتن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]۱. بیرنج و زحمت چیزی به چنگ آوردن.۲. از فرصتی مناسب استفاده کردن و نتیجه گرفتن.
-
بل
فرهنگ فارسی عمید
(پیشوند) bol پُر؛ بسیار؛ فراوان (در ترکیب با برخی کلمات): بُلغاک، بُلکامه، بُلهوس. Δ بعضی کلمات بلعجب و بلفضول و بلهوس را از این قبیل و ترکیب فارسی و عربی دانستهاند و بعضی دیگر آنها را بهصورت بوالعجب و بوالفضول و بوالهوس درست میدانند. در ای...