کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بَشْ زِدَنْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] baš بند؛ بست؛ بند فلزی که به صندوق یا ظرف شکسته میزنند: ◻︎ ز آبنوس دری اندر او فراشته بود / بهجای آهن، سیمین همه بش و مسمار (ابوالمؤید: شاعران بیدیوان: ۵۹).
-
بش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] beš پنج.
-
بش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پش، فش، فژ› [قدیمی] bo(a)š ۱. کاکل.۲. یال اسب؛ موهای گردن اسب.
-
بش زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] bašzan کسی که پیشهاش چسباندن و بند زدن ظرفهای شکسته است؛ بندزن.