کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بَرَه سُووا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: varrak] bar[r]e ۱. (زیستشناسی) بچۀ گوسفند تا ششماهگی.۲. (زیستشناسی) بچۀ آهو.۳. (نجوم) [قدیمی] = حَمَل
-
بره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: béret] bere نوعی کلاه ساده، بیلبه، و دایرهشکل که از پارچۀ ضخیم میدوزند.
-
بره بره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) borreborre خراشدار؛ شیاردار؛ چیزی که دارای بریدگیها یا شیارهای ریز باشد.
-
بره بند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بربند› [قدیمی] bar[r]eband ۱. کسی که گوسفند یا قوچ جنگی بر آخور ببندد و پروار کند.۲. [مجاز] کسی که در کاری زبردستی و مهارت دارد؛ ماهر؛ زبردست: ◻︎ چو گرگت دراند گزند سخن / نباشی اگر برهبند سخن (ظهوری: لغتنامه: برهبند).
-
چراغ بره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čerāqbare =چراغواره
-
زبان بره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) zabānbare = بارهنگ