کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بَرغ،ورغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
برغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ورغ، برغاب، برغست، برم، ورم› [قدیمی] barq جایی از نهر که با سنگ و خاک جلو آن را ببندند تا آب داخل جوی دیگر شود؛ جایی که آب از نهر وارد جوی کوچک شود؛ سر برغ: ◻︎ چو شمع از عشق هر دم بازخندم / به پیش چشم برغی بازبندم (عطار: لغتنامه: برغ).
-
ورغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از سنسکریت] ‹ورغو، ورگ، ورگو، برغ› [قدیمی] varq بندی که از چوب و علف یا سنگ و خاک برای برگرداندن مجرای آب بر روی نهر میبستند: ◻︎ آب هر چه بیشتر نیرو کند / بند ورغ سستبوده بفگند (رودکی: ۵۳۲).
-
ورغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹وراغ› [قدیمی] varq فروغ؛ روشنی: ◻︎ گل را چه گَرد خیزد از ده گلابزن؟ / مَه را چه ورغ بندد از صد چراغدان؟ (؟: کلیلهودمنه: ۲۶).