کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بَردِ گولو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
برد
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ بردیدن) [قدیمی] bard = بردیدن
-
برد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] bard سرما.
-
برد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مقابلِ باخت] bord ۱. بردن؛ برنده شدن در بازی.۲. (اسم) [مجاز] سود؛ نفع.۳. (اسم) آنچه در قمار از کسی میبرند.۴. (اسم) مسافتی که گلوله پس از خارج شدن از لولۀ توپ یا تفنگ طی میکند.۵. (بن ماضیِ بردن) = بردن
-
برد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: بُرُود] [قدیمی] bord نوعی پارچۀ کتانی راهراه.〈 برد یمانی: بهترین نوع بُرد که در یمن بافته میشد.
-
جان برد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) jānbord جان بردن؛ جان بهدر بردن؛ جان در بردن؛ رهایی از مرگ: ◻︎ به جانبردِ خود هر کسی گشته شاد / کس از کشتهٴ خود نیاورد یاد (نظامی۵: ۸۴۲).