کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بَاطِلِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
باطل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابلِ حق، جمع: اَباطیل] bātel ۱. ناچیز.۲. ناحق.۳. بیاثر؛ بیهوده؛ یاوه.۴. پوچ.〈 باطل گفتن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. بیهوده گفتن؛ یاوه گفتن.۲. ناحق گفتن: ◻︎ بلی مرد آن کس است از روی تحقیق / که چون خشم آیدش باطل نگوید (سعدی: ۸۲).
-
باطل السحر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [عامیانه] bātelossehr عزائم، افسون، و هر دعا یا چیزی که با آن سحر را باطل کنند.
-
باطل نیوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی، فارسی] [قدیمی] bātelniyuš باطلشنو؛ آنکه به سخن باطل گوش میدهد.
-
واژههای همآوا
-
باطل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابلِ حق، جمع: اَباطیل] bātel ۱. ناچیز.۲. ناحق.۳. بیاثر؛ بیهوده؛ یاوه.۴. پوچ.〈 باطل گفتن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. بیهوده گفتن؛ یاوه گفتن.۲. ناحق گفتن: ◻︎ بلی مرد آن کس است از روی تحقیق / که چون خشم آیدش باطل نگوید (سعدی: ۸۲).
-
جستوجو در متن
-
احباط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ehbāt باطل کردن؛ باطل کردن.
-
اباطیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ باطل] 'abātil = باطل
-
باطله
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] bātele باطلشده.
-
تبطیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tabtil باطل کردن.
-
داحض
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] dāhez باطل.
-
لغو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] laqv ۱. باطل کردن.۲. (صفت) باطل؛ بیفایده.۳. (اسم) سخن بیهوده.
-
ابطال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ebtāl باطل کردن؛ لغو کردن.
-
مبطل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mobtel باطلکننده.
-
الغا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: الغاء] 'elqā لغو کردن؛ باطل کردن؛ از شمار افکندن.