کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بوی گرفته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بوی افزار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بوافزار، بویافزا، بوزار، بوزا› [قدیمی] buy[']afzār موادی که بهعنوان چاشنی در غذا ریخته میشود، از قبیل فلفل، زردچوبه، دارچین، و مانندِ آن.
-
بوی دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بودار› [قدیمی] buydār دارای بو؛ آنچه دارای بو باشد.
-
بوی دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] buydān ظرفی که در آن عطر و چیزهای خوشبو بگذارند؛ عطردان.
-
بوی رنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] buyrang گلسرخ.
-
بوی سا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] buysā سنگی که بر روی آن داروهای خوشبو میساییدند.
-
بوی سوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] buysuz ۱. ظرفی که در آن آتش میریزند و بخور دود میکنند؛ آتشدان؛ بخوردان؛ عودسوز.۲. (اسم، صفت) افسونگر؛ پریسای: ◻︎ تو پری من بویسوزم گر بُوَد صد بوی خوش / بویسوزی میکنم تا بشنوم بوی تو را (ملاطغرا: لغتنامه: بویسوز).
-
بوی گلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] buygolak = بنگلک
-
بوی ناک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] buynāk = بوناک
-
جستوجو در متن
-
دودزده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) dudzade چیزی که دود به آن رسیده و رنگ دود یا بوی دود گرفته باشد.
-
زهم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] zohm ۱. ویژگی بوی بد؛ بوی گند بهویژه بوی ماهی یا گوشت گندیده.۲. (اسم) [قدیمی] پیه.۳. (اسم) [قدیمی] مادهای خوشبو که از گربۀ زباد گرفته میشود.
-
کندر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] (زیستشناسی) kondor صمغی سفید، نرم، خوشبو، و شیرین که از درختی خاردار شبیه درخت مورد گرفته میشود و هنگام سوختن بوی خوشی میپراکند و در دندانپزشکی جهت قالبگیری دندان به کار میرفته؛ بستج؛ بُستخ؛ مصطکی؛ رماس؛ رماست؛ کندر رومی.
-
غنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غن› [قدیمی] qang ۱. تیر یا سنگ عصاری که دانه در زیر آن فشرده و روغنش گرفته میشود.۲. آواز بلند.۳. بانگ گریه: ◻︎ چند بُوی چند ندیم ندم / کوش و برون آر دل از غنگ غم (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۴۳).〈 غنگغنگ زدن: [قدیمی] ناله و آواز حزین برآو...