کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بومی شدن (گیاه و جانور) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تاژک داران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) tāžakdārān جانوران تکسلولی که دارای تاژک هستند و برخی از آنها حد واسط میان جانور و گیاه شمرده میشوند.
-
پلاسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) palāsidan پژمرده شدن و از طراوت افتادن گل و گیاه.
-
چین چیلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: chinchilla، مٲخوذ از اسپانیایی] (زیستشناسی) činčilā ۱. نوعی پستاندار کوچک و جونده، بومی امریکای جنوبی، با پوست نرم و خاکستریرنگ.۲. پوست قیمتی این جانور در تهیۀ پوشاک به کار میرود.
-
نضارت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: نضارة] [قدیمی] nazārat ۱. تروتازه و شاداب شدن.۲. شادابی و خرمی گیاه یا درخت.
-
نضرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: نضرة] [قدیمی] nazrat ۱. تروتازه و شاداب شدن.۲. شادابی و خرمی گیاه.
-
هلاهل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] ‹هلهل› halāhel ۱. (زیستشناسی) زهری که بهمحض رسیدن به بدن انسان را بکشد.۲. (زیستشناسی) گیاه بیش که دارای سمّی مهلک است و خوردن مقدار کمی از ریشۀ آن حتی بهقدر دانۀ خردل انسان را هلاک میکند، در چین و هندوستان میروید.۳. [قدیمی] جان...
-
جودان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] jo[w]dān ۱. چینهدان پرنده.۲. لکهای سیاه در دندان اسب و الاغ که براساس میزان ساییده شدن آن میتوان سن جانور را تخمین زد.
-
جهش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) jaheš ۱. جستوخیز؛ جهیدن.۲. طبیعت؛ سرشت؛ خلقت: ◻︎ چون آن بدجهش رفت نزدیک شاه / ورا دید با بند در پیشگاه (فردوسی۴: ۸/۳۶۱ حاشیه).۳. (زیستشناسی) تغییر ناگهانی که در صفات و خصایص جانور یا گیاه رخ میدهد؛ موتاسیون: جهش ژنتیکی.
-
خار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xār] xār ۱. (زیستشناسی) هریک از زائدههای نوکتیزی که در شاخههای بعضی درختان و گیاهان میروید؛ تیغ.۲. هرچیز شبیه تیغ گیاه.۳. استخوان تیز ماهی.〈 خار راه کسی شدن: [مجاز] مانع کسی شدن.〈 خار مغیلان: (زیستشناسی) = مغیلان〈 ...
-
غضاضت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: غضاضَة] [قدیمی] qazāzat ۱. فروخواباندن چشم.۲. آهسته کردن آواز.۳. تروتازه شدن گیاه یا چیز دیگر.۴. تازهروی شدن.۵. کم شدن قدر کسی و فروافتادن از مرتبۀ خود؛ خواری؛ ذلت؛ منقصت.
-
سبز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sabz ۱. هر چیزی که به رنگ برگ درخت و گیاه تازه باشد.۲. (اسم) رنگی که از ترکیب رنگ آبی و رنگ زرد بهدست آید.〈 سبز شدن: (مصدر لازم)۱. به رنگ سبز درآمدن؛ رنگ سبز به خود گرفتن: ◻︎ آبی که ماند در ته جو سبز میشود / چون خضر زینهار مکن اختیار عمر...
-
رستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: rustan] rostan ۱. سبز شدن و سر از خاک در آوردن گیاه؛ روییدن.۲. [مجاز] به وجود آمدن؛ پدید آمدن.
-
روییدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ruy(')idan ۱. سبز شدن و برآمدن گیاه از زمین؛ رستن؛ نمو کردن.۲. رشد کردن بعضی از اجزای بدن: روییدن مو.۳. [مجاز] بیرون آمدن چیزی از چیز دیگر: از گردنش سری دیگر رویید.۴. [مجاز] به وجود آمدن؛ ایجاد شدن.۵. (مصدر متعدی) [قدیمی] رویاندن؛ پرو...
-
سپستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) sepestān ۱. درختی گرمسیری با برگهای گرد و نوکتیز و گلهای سفید خوشهای و خوشبو.۲. میوۀ این گیاه بیضیشکل، زردرنگ، و دارای شیرۀ لزج و بیمزه است که پس از خشک شدن سیاهرنگ میشود و در طب سنتی برای معالجۀ بیماریهای ریوی به کار می...
-
سله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] selle طبقۀ نازکی از لای که پس از بارندگی یا آب دادن اراضی رسی روی زمین میبندند و سفت میشود و در زمینهای زراعتی مانع سبز شدن گیاه میشود باید آن را با وسایل مخصوص بشکنند و کود حیوانی به زمین بدهند.