کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بَوش، جمع: اوباش] [قدیمی] bo[w]š ۱. خودنمایی؛ کروفر: ◻︎ خسروا معذورشان میدار کز بوش و دروغ / خانههاشان بس که پر شد مردمی را جا نماند (امیرخسرو: مجمعالفرس: بوش).۲. جماعتی از مردم درهمآمیخته از هر صنف.
-
بوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر از بودن) [پهلوی: bavišn] ‹بودش، باشش، بوشن› [قدیمی] boveš ۱. هستی؛ وجود.۲. تقدیر؛ سرنوشت: ◻︎ هرآنچیز کاو ساخت اندر بُوِش / بر آن است چرخ روان را روش (فردوسی: ۱/۲۳۱).
-
بوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: bouche] [قدیمی] buš قطعۀ متحرک یا ثابت توخالی که میله یا محور در آن میچرخد.
-
بوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: پوش] (زیستشناسی) buš درختی با برگهای شبیه برگ حنا و تخمهای زردرنگ شبیه شاهدانه که برگ آن مصرف دارویی دارد؛ بوش دربندی.
-
جستوجو در متن
-
بوشن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] bovešn = بوش boveš