کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بورانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بورانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bo(u)rāni غذایی که از اسفناج یا بادمجان، ماست، و سیر تهیه میشود.
-
جستوجو در متن
-
سلمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سرمه، سرمک، سرمج› (زیستشناسی) [قدیمی] salme گیاهی بیابانی و خودرو، دارای ساقۀ کوتاه و برگهای بیضیشکل مانند اسفناج که در پختن بورانی و آش به کار میرود؛ اسفناج رومی.
-
مخلا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مخلّیٰ] ‹مخلی› [قدیمی] moxallā ۱. خالیشده.۲. رهاشده.۳. جای خالی.۴. بورانی بادمجان.〈 مخلا به طبع: [قدیمی]۱. جای خالی.۲. آرام و مطابق میل.
-
تباهچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تباهجه، تباهه، تواهچه، تواهه› [قدیمی] tabāhče ۱. خوراکی که از گوشت و بادنجان درست کنند؛ بورانی بادنجان.۲. کباب: ◻︎ نه مرد مفتی و قاضی شدم، که دارم دوست / بهین تباهچهای یا لطیف حلوایی (مظهر: لغتنامه: تباهچه).