کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بود و نابود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ازهاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ezhāq نیست و نابود کردن.
-
بی دوام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bidavām آنچه زود فرسوده و نابود شود؛ ناپایدار.
-
متلف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motlef کسی که چیزی را ضایع و نابود میکند؛ تلفکننده؛ اسرافکننده.
-
فائت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] fā'et ازمیانرفته؛ ازدسترفته؛ فوتشده؛ نیست و نابود.
-
خانمان سوز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] xān[e,o]mānsuz ویژگی امری یا چیزی که باعث نابود شدن و از میان رفتن خانه و خانواده میشود.
-
تقضی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqazzi ۱. گذشتن و سپری شدن.۲. نیست و نابود شدن.
-
بادوام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bādavām ۱. پایدار؛ استوار؛ محکم.۲. ویژگی آنچه زود فرسوده و نابود نشود.
-
برانداختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) bar[']andāxtan ۱. برافکندن؛ از میان بردن؛ نابود کردن.۲. رسم و عادت یا قانونی را از بین بردن.
-
گندزدا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (پزشکی) gandzodā گندزداینده؛ هردارویی که بوی بد یا میکروب را از میان ببرد و نابود کند.
-
غم سوز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] qamsuz آنچه غم و اندوه را از میان ببرد؛ آنچه غم را بکاهد یا نابود کند.
-
گند زدایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (پزشکی) gandzo(e)dāy(')i از بین بردن و نابود کردن بوهای بد و میکروبها بهوسیلۀ مواد مخصوص؛ ضد عفونی.
-
خانه برانداز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] xānebar[']andāz کسی که خانه و زندگانی خود یا دیگری را بر باد دهد. امری یا چیزی که باعث نابود شدن و از بین رفتن خانواده بشود. * خانمانبرانداز؛ دودمانبرانداز.
-
آرام سوز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) 'ārāmsuz برهمزنندۀ آرامش؛ آنچه قرار و آرام را نابود سازد: ◻︎ به گریه دایه را گفت این چه روز است / که گویی آتش آرامسوز است (فخرالدیناسعد: ۱۰۶).
-
فروخوردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [مجاز] foruxordan ۱. خودداری از بروز حالتی مثل خشم، خنده، حرف، و مانند آن.۲. [قدیمی] از میان برداشتن؛ نابود کردن.
-
پاستوریزاسیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: pasteurisation] pāstorizāsiyon عمل حرارت دادن به شیر و بعضی مایعات دیگر بنا بر اصول علمی پاستور برای نابود ساختن باکتریهای آن؛ پاستوریزه کردن.