کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
به او به ان مرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پسرخوانده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) pesarxānde نسبت پسری که مردی یا زنی او را به فرزندی پذیرفته باشد به آن مرد یا زن؛ پسرگیر.
-
فرزند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: frazand] farzand پسر یا دختر هر مرد یا زنی نسبت به خود او؛ بچه.
-
مکفر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mokaffar ۱. مرد نیکوکاری که نسبت به او ناسپاسی شده.۲. کافرخواندهشده.
-
شهادتین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شهادتَین و شهادت، تثنیۀ شهادة] šahādateyn گفتن «اشهد ان لااله الاالله» و «اشهد ان محمداً رسولالله». شهادت به وحدانیت خدا و رسالت پیغمبر اسلام.
-
کوسه برنشین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kusebarnešin جشنی که در اول آذرماه برگزار میشد و در آن مرد کوسهای را سوار بر خر میکردند و آن مرد بادبزنی به دست میگرفت و خود را باد میزد و از گرما شکایت میکرد و مردم برف و یخ به طرف او پرتاب میکردند و از هر دکانی چیزی میگرفت؛ رک...
-
سه طلاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] (فقه) setalāq نوعی از طلاق که در آن مرد سه بار زن خود را طلاق بدهد و هرگاه بخواهد بار دیگر با او ازدواج کند باید مرد دیگری محلل شود.
-
جان کن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] jānkan ۱. کسی که در حال جان کندن و جان دادن است.۲. [مجاز] سختیکش: ◻︎ به یاد لعل او فرهاد جانکن / کَننده کوه را چون مرد کان کن (نظامی۲: ۲۲۹).
-
ناهضه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ناهضَة] [قدیمی] nāheze برادران و نزدیکان و نوکران مرد که برای او قیام کنند؛ ناهضةالرجل.
-
عائله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عائلَة] 'ā'ele زن، فرزند، و اهل خانۀ مرد که نانخور او باشند؛ خانواده.
-
تنانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به تن) [مرکب از تن + ان (علامت جمع) + ی (علامت نسبت)] [قدیمی] tanāni جسمانی.
-
شغار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] šeqār در دورۀ جاهلیت، نوعی نکاح که در آن مردی دختر یا خواهر خود را به مرد دیگر به زنی میداد به شرط آنکه او نیز دختر یا خواهر خود را بدون مهر و کابین به وی بدهد. Δ این امر را پیغمبر اسلام نهی کرد و فرمود: لا شغار فی الاسل...
-
ظهار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (فقه) zehār حرام شدن زن بر مرد با گفتن «انتِ عَلَیَّ کظهر اُمّی» (= چنانکه مادرم بر من حرام است تو نیز از این پس چنانی) بهوسیلۀ مرد به همسر خود. Δ با گفتن این جمله که آن را صیغۀ بیزاری گفتهاند، زن بر مرد حرام میشود و تا مر...
-
محلل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mohallel ۱. (فقه) شوهر موقت زنی که شوهر قبلیاش او را سه بار طلاق داده باشد. Δ هرگاه مردی زن خود را سه طلاق بدهد و بعد بخواهد دوباره با او ازدواج کند باید مرد دیگری موقتاً آن زن را به عقد ازدواج خود درآورد و بعد طلاق بدهد تا ...
-
لحیانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به لحیَة) [عربی: لحیانیّ] [قدیمی] lehyāni مرد ریشدراز.
-
آن
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) 'ān برای اشاره به دور یا شخص غایب به کار میرود. Δ تنها در صورت همراه شدن با یک اسم نقش صفت را میپذیرد.