کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بهمان
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) ‹باهمان› bahmān برای اشاره به یک شخص یا چیز مجهول و غیرمعلوم به کار میرود؛ فلان: فلانوبهمان.
-
جستوجو در متن
-
باهمان
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) [قدیمی] bāhmān = بهمان
-
بوهمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] buhmān ۱. (زیستشناسی) = بوگان۲. = بهمان
-
باستار
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) [قدیمی] bāstār اشاره به شخص یا چیز مجهول و غیرمعلوم؛ فلان.〈 باستار و بیستار: [قدیمی] فلان و بهمان.
-
فلان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فُلان] fo(e)lān برای اشاره به شخص، جا، یا هرچیز مبهم به کار میرود؛ بهمان؛ فلانی: ◻︎ خیری کن ای فلان و غنیمت شمار عمر / زآن پیشتر که بانگ برآید فلان نماند (سعدی: ۵۹).