کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهشتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بهشتی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به بهشت) behešti ۱. مربوط به بهشت.۲. [مجاز] موردپسند: ◻︎ خیز ای بت بهشتی آن جام می بیار / کاردیبهشت کرد جهان را بهشتوار (عمعق: ۱۶۲).۳. اهل بهشت: حوری بهشتی.۴. نیکوکار.۵. (اسم) [قدیمی] نوعی انگور.
-
واژههای مشابه
-
بهشتی رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بهشتیروی› [قدیمی، مجاز] beheštiru خوبرو؛ زیبا.
-
جستوجو در متن
-
حور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اَحوَر و حَوراء] hur ۱. زن زیبای بهشتی.۲. زنان زیبای بهشتی.
-
قدسی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به قدس) [عربی. فارسی] qodsi ۱. بهشتی.۲. پاک و مقدس.
-
مینوی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به مینو) mina(o)vi ۱. بهشتی.۲. روحانی؛ معنوی.
-
اشو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: ahru] [قدیمی] 'ašu ۱. پاکطینت؛ مقدس؛ روشنضمیر.۲. [مقابلِ دوزخی] بهشتی.
-
چهارجوی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چارجوی› [قدیمی] ča(ā)hārjuy در روایات، چهار نهر بهشتی که آب گوارا، انگبین، شیر، و بادۀ خوشگوار در آنها جاری است.
-
حوروش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] hurvaš زیبا؛ مانند حور: ◻︎ در چمن حوروشان انجمنی ساختهاند / چشم بد دور بهشتیچمنی ساختهاند (عرفی: ۲۹۴).
-
غلمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ غلام] qelmān ۱. پسران زیبارویی که در بهشت خدمتگذار زنان بهشتی خواهند بود: ◻︎ مگر لشکرگه غلمان خلدند / سرادقشان زده دیبای اخضر (ناصرخسرو۱: ۲۶۵)، ◻︎ پادشاها کحل چشم حور و غلمان خاک تو / صدهزاران رحمت حق بر روان پاک تو (سلمان ساوجی: ۵۱...
-
طاووس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (زیستشناسی) tāvus پرندهای زیبا از خانوادۀ کبک که نر آن دم چتری بزرگ با پرهای رنگین دارد.〈 طاووس آتشپر: [قدیمی، مجاز] آفتاب.〈 طاووس مشرقخرام: = 〈 طاووس آتشپر〈 طاووس علیین: طاووس بهشتی.〈 طاوو...
-
اضراب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ezrāb ۱. (ادبی) در بدیع، اعراض از ماقبل و توجه به مابعد با استعمال لفظ بل، مانندِ: ای میوۀ دل من لا بل دل / وی آرزوی جانم لا بل جان، و مانندِ این بیت: عارضش باغی دهانش غنچهای / بل بهشتی در میانش کوثری.۲. [قدیمی] اقامت کردن؛ مق...
-
مرغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: morv] (زیستشناسی) morq ۱. جانوری از خانوادۀ ماکیان که برای استفاده از گوشت یا تخمش پرورش مییابد؛ مرغ خانگی.۲. پرنده.〈 مرغ استخوانخوار:۱. عقاب شکاری.۲. هما.〈 مرغ انجیرخوار: (زیستشناسی) پرندهای از راستۀ گنجشکان که انگور و ا...