کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهرمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بهرمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: بهرامه] ‹بهرامن، بهرمن› [قدیمی] bahramān ۱. یاقوت سرخ: ◻︎ نور مه از خار کند سرخگل / قرصِخور از سنگ کند بهرمان (خاقانی: ۳۴۴).۲. پارچۀ ابریشمی رنگین.
-
جستوجو در متن
-
بهرمن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: بهرامه] [قدیمی] bahraman = بهرمان
-
بهرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: بهرامه] [قدیمی] bahram ۱. (زیستشناسی) = کاجیره۲. = بهرمان
-
سیرمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصحفِ بَهرَمان] [قدیمی] sirmān ۱. یاقوت سرخ.۲. حریر منقش؛ بهرمان.
-
بهرامن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: بهرامه] ‹بهرمن› [قدیمی] bahrāman ۱. = بهرمان۲. پارچۀ ابریشمی رنگارنگ.۳. (زیستشناسی) = کاجیره۴. = سرخاب
-
بهرمانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به بهرمان) [معرب، مٲخوذ از فارسی: بهرامه] [قدیمی] bahramāni به رنگ بهرمان؛ سرخ: ◻︎ چو پیروزه گشتهست غمکش دل من / ز هجران آن دو لب بهرمانی (بهرامی: شاعران بیدیوان: ۴۱۱).