کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنیة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بنیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بِنیَة] bonye فطرت؛ وجود؛ نهاد.
-
قوی بنیه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] qavibonye دارای بدنی سالم و نیرومند.
-
جستوجو در متن
-
ضعیف البنیه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: ضعیفالبِنیَة] [قدیمی] za'ifolbonye آنکه بنیهاش ضعیف است؛ سستبنیه؛ ناتوان.
-
قوی البنیه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: قویالبِنیَة] qaviyyolbonye = قویبنیه
-
سل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سلّ] (پزشکی) sel[l] بیماری واگیردار که از طریق باکتری کخ منتقل میشود و به قسمتهای مختلف بدن سرایت میکند اما سل ریوی شیوع بیشتری دارد و عوارض آن ضعف بنیه، لاغری، کمخونی، تنگی نفس، سرفه، و خارج شدن خون یا اخلاط از سینه است.
-
پاچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ پا] ‹پایچه، پاژه› pāče ۱. (زیستشناسی) پای انسان یا گوسفند از زانو تا کف پا.۲. پای پختهشدۀ گوسفند، بز، یا گاو که لزج و مولد خون است و برای اشخاص کمبنیه، لاغر، و مبتلایان به امراض ریه نافع است.۳. قسمت پایین شلوار.