کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بنیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] bonyān ۱. بنیاد.۲. شالوده؛ پی.۳. بنا.
-
جستوجو در متن
-
مبنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مبنیٰ، جمع: مبانی] mabnā پایه؛ بنیان.
-
مؤسس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mo'asses تٲسیسکننده؛ بنیانگذار.
-
کیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ کَون] kiyān شالوده؛ هستی؛ بنیان: کیان خانواده.
-
پی افکن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) pey[']afkan بنیانگذار؛ بنیادنهنده؛ پیافکننده.
-
بانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] bāni ۱. بناکننده؛ سازنده.۲. بنیانگذار؛ مؤسس.
-
پی گذار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] peygozār پیگذارنده؛ پایهگذار؛ بنیانگذار.
-
پی ریزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) peyrizi ۱. شفتهریزی دیوار یا پایۀ ساختمان.۲. پیافکنی؛ بنیانگذاری.
-
والانس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: valence] (شیمی) vālāns تعداد الکترونهای یک اتم یا بنیان که میتوانند در واکنشهای شیمیایی شرکت کنند؛ ظرفیت.
-
آمونیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: ammonium] ‹آمونیوم› (شیمی) 'āmo(u)niyom بنیان مثبت موجود در املاح آمونیاک که تا کنون به حالت آزاد به دست نیامده و خواص آن بسیار شبیه سدیم و پتاسیم است.
-
راست خانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] rāstxāne ۱. کسی که بنیان زندگانیش بر راستی و درستی باشد؛ آنکه با همهکس از روی راستی و درستی رفتار میکند.۲. راستودرست.
-
هفت آبا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] haft[']ābā هفتآسمان یا سیارات هفتگانه؛ هفتاورنگ؛ هفتایوان؛ هفتبام؛ هفتبنا؛ هفتبنیان؛ هفتپرگار؛ هفتپوست؛ هفتخضرا؛ هفتسقف؛ هفتطارم؛ هفتطبق.
-
قاعده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قاعدَة، جمع: قَواعِد] qā'ede ۱. روش؛ شیوه.۲. = قانون۱۳. (صفت) (زیستشناسی) ویژگی زنی که در دوران قاعدگی است.۴. [قدیمی] بنیان؛ اساس؛ پایه؛ اصل.
-
پروپا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه، مجاز] paropā ۱. پا.۲. اساس و بنیان محکم.۳. تابوتوان؛ پایداری؛ پاوپر.۴. فرصت و موقع مناسب: خوب پروپایی برایش افتاده.