کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنیاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بنیاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: bundāt] ‹بنلاد، بنداد› bonyād ۱. بیخ؛ پایه؛ اصل؛ شالوده.۲. پی دیوار.〈 بنیاد کردن: (مصدر متعدی)۱. بنا کردن.۲. شالوده ریختن.۳. آغاز کردن؛ دست به کاری زدن.〈 بنیاد نهادن: (مصدر متعدی)۱. شالوده ریختن.۲. بنا کردن.۳. آغاز کردن.
-
واژههای مشابه
-
بی بنیاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bibonyād بیپایه؛ بیاصل؛ بیاساس.
-
سخت بنیاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] saxtbonyād بنای محکم و پایدار.
-
سست بنیاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sostbonyād بیدوام؛ ناپایدار.
-
جستوجو در متن
-
بنداد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bondād = بنیاد
-
اساس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'asās پی؛ بنیاد؛ پایه؛ شالوده.
-
جدیدالاحداث
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] jadidol'ehdās چیزی که تازه بهوجود آورده شده؛ نوبنیان؛ تازهبنیاد؛ تازهساز؛ تازهتٲسیس.
-
اس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اسّ، جمع: اساس] [قدیمی] 'os[s] اصل هرچیز؛ بنیاد؛ شالوده؛ پایه؛ پی.
-
بنیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] bonyān ۱. بنیاد.۲. شالوده؛ پی.۳. بنا.
-
بی مایه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bimāye ۱. فرومایه؛ بیمقدار.۲. بیبنیاد؛ بیاصل.
-
شالوده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شالده› šālude ۱. بنیاد؛ پی دیوار.۲. طرح و نقشه.
-
ماتریالیسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: matérialisme] (فلسفه) māteryālism مکتبی فلسفی که اصل و بنیاد هستی را ماده میداند؛ مادهگرایی.
-
استخوان بندی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'osto(e)xānbandi ۱. مجموع استخوانهایی که در بدن یک جاندار به یکدیگر متصل شده و بهوسیلۀ انقباض و انبساط عضلات به حرکت درمیآید؛ اسکلت.۲. شالوده؛ بنیاد.