کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: mang] bang ۱. (زیستشناسی) گیاهی یکساله که از آن مواد مخدر و الیاف گرفته میشود؛ شاهدانه.۲. گَردی مخدر که از سرشاخهای این گیاه گرفته میشود و بهصورت تدخین یا خوردن مصرف میشود.
-
واژههای مشابه
-
بنگ دانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) bangdāne = بذرالبنج
-
جستوجو در متن
-
بنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از سانسکریت: بنگ] [قدیمی] banj = بنگ
-
فنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] fang = بنگ
-
بنگی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به بنگ) bangi معتاد به استعمال بنگ.
-
کنودانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کنودان› kano[w]dāne شاهدانه؛ تخم بنگ.
-
دوغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) duq ماست که در آن آب ریخته و بههم زده باشند؛ ماست مخلوط با آب.〈 دوغ وحدت: دوغی که درویشان در آن بنگ میریزند و میآشامند.
-
برسوله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] barsule معجونی که با مغز گردو و داروهای مقوی تهیه میشود: ◻︎ روح ما را عصا می صافیست / نه معاجین و بنگ و برسوله (نزاری: مجمعالفرس: برسوله).
-
بگنی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹پکنی› [قدیمی] bagni نوشابهای که از برنج، ارزن، یا جو تهیه میشود؛ نوعی شراب؛ بوزه: ◻︎ مست گشتم ز جرعهٴ بگنی / شد مزاجم ز بنگ مستغنی (نزاری: مجمعالفرس: بگنی).
-
سبزک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ سبز] [قدیمی] sabzak ۱. سبزه؛ گیاه سبز.۲. صراحی که از شیشۀ سبز ساخته شده باشد.۳. بنگ: ◻︎ گفتا نشانه هست ولیکن تو خیرهای / کآن کس که بنگ خورد، دهد مغز او دوار ـ ز اندیشه و خیال فروروب سینه را / سبزک بنه ز دست و نظر کن به سبزهزار (مولوی۲:...