کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بند کفش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خازه بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xāzeband کسی که خازه به دیوار میمالد؛ گِلکار.
-
تک بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] takband کمربندی که از پشم یا ابریشم ببافند و در یک سر آن تکمه یا مهره و در سر دیگرش حلقه بدوزند و هنگامی که بخواهند به کمر ببندند مهره را در حلقه بیندازند: ◻︎ سنگ تکبند قلندر کشتی تجرید را / از پی تسکین به بحر بینوایی لنگر است (جامی: م...
-
دهان بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dahānband ۱. آنچه جلو دهان ببندند.۲. پوزبند که به دهان حیوانات بزنند.۳. [مجاز] چیزی که به کسی بدهند که در امری سکوت اختیار کند یا اسراری را فاش نکند.
-
فتق بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (پزشکی) fatqband نوعی کمربند که اشخاص مبتلا به فتق به کمر و بر روی موضع فتق میبندند تا مانع بیرون آمدن فتق و ریختن آن به کیسۀ بیضه شود.
-
فرم بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فرانسوی. فارسی] formband کارگر چاپخانه که فرم مطالب را تنظیم کرده و برای چاپ آماده میکند.
-
علاقه بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'elāqeband ۱. کسی که از ابریشم رشته یا قیطان میبافد.۲. کسی که نخ، ابریشم، و قیطان میفروشد.
-
غداره بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [سنسکریت. فارسی] [قدیمی] qad[d]āreband =قدارهبند
-
غربال بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] qarbālband ۱. آنکه شغلش غربالسازی است و غربال میبافد؛ غربالباف؛ غربالساز.۲. [مجاز] کولی.
-
قداره بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مٲخوذ از سنسکریت. فارسی] [قدیمی] qad[d]āreband ۱. کسی که قداره به کمر ببندد.۲. [مجاز] کسی که با توسل بهزور به مقاصد خود میرسد.
-
پای بند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی، مجاز] pāyband = پابند
-
پری بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی، عامیانه] pariband = پریافسا
-
پستان بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pestānband پارچهای که زنان در زیر پیراهن روی پستانهای خود میبندند.
-
پشت بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) poštband ۱. آنچه از چوب یا سنگ یا خشتوگِل در پشت دیوار شکسته درست کنند که دیوار نیفتد.۲. کولهبار یا چیز دیگر که کسی بر پشت خود ببندد؛ پشتبست.۳. مقداری خوراک که در مهمانخانهها و چلوکبابیها پشت سر خوراک اول برای کسی که هنوز سیر ...
-
پنچه بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] pančeband ۱. پیشانیبند.۲. پارچهای که زنان پیش سر میبندند.
-
پشه بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) paš[š]eband چادری که از تور ریز یا پارچۀ بسیارنازک به شکل اتاقک میدوزند و روی زمین یا روی تختخواب برپا میکنند و درون آن میخوابند.