کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بندگی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تعبد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'abbod بندگی کردن؛ به عبادت پرداختن؛ پرستش کردن.
-
عبودیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عبودیَّة] 'obudiyyat ۱. بندگی کردن؛ پرستش کردن.۲. [مجاز] چاکری و خدمتگزاری کردن؛ خدمت.
-
عباد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ عابد] [قدیمی] 'obbād = عابدعبادت١. پرستیدن خدا.٢. [قدیمی] بندگی کردن؛ پرستش کردن.
-
استعباد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'este'bād به کسی را بندۀ خود کردن؛ به بندگی گرفتن.
-
پرستیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: parastātan] parastidan ۱. ستایش کردن.۲. بندگی کردن.۳. عبادت کردن.۴. [قدیمی] خدمت کردن.۵. دوست داشتن بسیار.
-
نماز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: namač] namāz ۱. (فقه) عبادت مخصوص و واجب مسلمانان که شامل اقامه و حمد و سوره و ذکر تسبیحات واجبئ است و پنج بار در شبانهروز به جا میآورند.۲. (اسم مصدر) پرستش؛ نیاز؛ سجود؛ بندگی و اطاعت.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] تعظیم کردن در مقابل کسی.&lan...