کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلوریشده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بلوری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به بلور) [معرب. فارسی] boluri ۱. مانند بلور.۲. تهیهشده از بلور: ظرف بلوری.۳. [مجاز] درخشان: ساق بلوری.
-
شده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] šadde ۱. چند رشته نخ بههم پیچیده که به یک اندازه بریده باشند.۲. رشتهای که دانههای یاقوت یا مروارید به آن بکشند و به گردن یا جلو لباس آویزان کنند.
-
شده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) šode ۱. گشته؛ گردیده؛ انجامیافته.۲. [قدیمی] رفته؛ گذشته.
-
گم شده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gomšode ۱. مفقود؛ ناپدیدشده.۲. [مجاز] بهبیراههافتاده: ◻︎ راستی موجب رضای خداست/ کس ندیدم که گم شد از ره راست (سعدی: ۷۰).
-
دل شده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] delšode دلداده؛ دلباخته؛ عاشق؛ شیفته.
-
پاک شده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) pākšode ۱. پاکیزهشده.۲. سترده؛ زدوده؛ محوشده.
-
شده بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹شدهوند› [قدیمی] šodeband ۱. خبرنگار؛ وقایعنگار.۲. تاریخنویس؛ شدهنگار.
-
جستوجو در متن
-
زجاجی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به زجاج) [عربی. فارسی] [قدیمی] zojāji شیشهای؛ بلوری.
-
بلوری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به بلور) [معرب. فارسی] boluri ۱. مانند بلور.۲. تهیهشده از بلور: ظرف بلوری.۳. [مجاز] درخشان: ساق بلوری.
-
چلچراغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چهلچراغ› čelčerāq نوعی چراغ بلوری بزرگ با آویزها و چراغهای بسیار.
-
گیلاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از انگلیسی: glass] gilās ظرف بلوری پایهدار برای نوشیدن انواع نوشابه.
-
تیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹تیره، تشیره› tile گلولۀ کوچک و توپُر سنگی یا بلوری که کودکان با آن بازی میکنند.
-
درنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) da(e)rang صدایی که از به هم خوردن دو چیز فلزی، بلوری، یا چینی برمیآید.
-
استکان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [روسی] 'estekān ظرف کوچک استوانهای و شیشهای یا بلوری برای خوردن چای و مایعات دیگر.