کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بله قربان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بله بران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [مٲخوذ از عربی. فارسی] ‹بلهبُری› baleborān مراسمی که در آن خانوادههای عروس و داماد برای شرایط ازدواج با هم توافق کنند و جواب قبول از خانوادۀ عروس بگیرند.
-
جستوجو در متن
-
شترقربانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [فارسی. عربی. فارسی] šotorqorbāni قربانی کردن شتر در روز عید قربان. Δ در قدیم رسم بود روز عید قربان شتری را زینت کرده و میکشتند و گوشتش را میان مردم تقسیم میکردند.
-
اضحی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'azhā = عید 〈 عید قربان
-
گوسفندکشان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) gusfandkošān = عید 〈 عید قربان
-
قربان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] qorbān جعبهای که کمان را درآن میگذاشتند؛ کماندان.
-
قربانگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] qorbāngāh جای قربان کردن.
-
کمان چوله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kamānču(o)le جعبهای که کمان را در آن میگذاشتند؛ قربان؛ کماندان.
-
کمان دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kamāndān ظرفی که کمان را در آن بگذارند؛ قربان؛ نیملنگ؛ کمانچوله.
-
قربان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: قِراب] [قدیمی] qa(o)rbān ظرفی که در آستانۀ پُر شدن است.
-
نیم لنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] nimlang ۱. ظرفی که کمان را در آن میگذارند؛ قربان؛ ترکش؛ تیردان.
-
عرفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عرفَة] 'arafe روز نهم ذیالحجه؛ روز قبل از عید قربان.
-
اضحیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اضحیَّة] [قدیمی] 'o(e)zhiy[y]e گوسفندی که در روز عید قربان ذبح میشود؛ گوسفند قربانی.
-
قربان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: قَرابین] qorbān ۱. ذبح کردن حیوانی حلالگوشت مانندِ گاو، گوسفند، و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن.۲. (اسم) عنوانی احترامآمیز در خطاب به آقایان.۳. (اسم، صفت) [قدیمی] = قربانی〈 قربان کردن: (مصدر متعدی) ذبح کردن حیوانی ح...
-
تشریق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tašriq ۱. روشن ساختن؛ نور انداختن.۲. زیباروی شدن.۳. بهسوی مشرق توجه کردن.۴. خشکانیدن گوشت در آفتاب.۵. سه روز بعد از عید قربان که در قدیم عربها گوشتهای قربانی را خشک میکردند.