کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلند کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پیشانی بلند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] pišāniboland خوشاقبال؛ خوشطالع؛ نیکاختر.
-
جستوجو در متن
-
معالات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: معالاة] [قدیمی] mo'ālāt ۱. بلند کردن؛ بلند قرار دادن.۲. در بلندی با کسی معارضه کردن.
-
تشیید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tašyid استوار کردن؛ برافراشتن؛ بلند کردن دیوار یا ساختمان.
-
اجهار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ejhār ۱. بلند کردن آواز هنگام خواندن چیزی.۲. آشکارا کردن.
-
اشادت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اشادة] [قدیمی] 'ešādat ۱. برافراشتن چیزی.۲. بلند کردن بنا.۳. بلند گردانیدن قدر و منزلت کسی.۴. آشکار کردن چیزی.۵. نسبت دادن سخنی به کسی.
-
تعویل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'vil ۱. به صدای بلند گریه و فریاد کردن و از کسی مدد خواستن.۲. اعتماد و تکیه کردن.
-
برخیزانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] barxizānidan ۱. کسی را از جا بلند کردن و برپا داشتن.۲. برافراختن.۳. برانگیختن.
-
برانگیختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) bar[']angixtan ۱. برانگیزانیدن؛ تحریک کردن.۲. ایجاد کردن؛ پدید آوردن.۳. بلند کردن؛ بیرون آوردن.۴. به پیامبری مبعوث کردن.۵. [قدیمی] زنده کردن مردگان در روز رستاخیز.۶. [قدیمی] تازاندن؛ به حرکت سریع واداشتن: اسب را برانگیخت.
-
شلیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹شلک› šellik ۱. خالی کردن توپ یا تفنگ.۲. (اسم) [مجاز] صدای ناگهانی و بلند خنده.〈 شلیک کردن: (مصدر لازم و مصدر متعدی) آتش کردن و رها کردن گلوله از توپ یا تفنگ؛ تیراندازی کردن با توپ یا تفنگ.
-
برآوردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) bar[']āvardan ۱. بلند کردن؛ بالا بردن؛ بالا آوردن؛ افراختن.۲. روا کردن.۳. پذیرفتن و انجام دادن.۴. پروردن.
-
تسنیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasnim ۱. پر کردن ظرف.۲. بلند کردن و بالا آوردن چیزی.۳. برآمدن بر چیزی.۴. (اسم) چشمهای در بهشت.
-
فراداشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] farādāštan ۱. بلند کردن و بر سر دست گرفتن؛ نگه داشتن.۲. منصوب کردن؛ گماشتن.〈 گوش فراداشتن: گوش دادن؛ شنیدن.
-
فریاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: friyāt] faryād ۱. بانگ؛ آواز بلند.۲. [قدیمی، مجاز]. پناه.〈 فریاد برآوردن: (مصدر لازم) ‹فریاد برداشتن› آواز بلند برآوردن؛ بانگ کردن؛ فریاد کردن.〈 فریاد خواستن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] یاری خواستن؛ داد خواستن.〈 فریاد رسی...
-
صیحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: صَیحَة] seyhe ۱. بانگ کردن؛ فریاد کردن.۲. (اسم) آواز بلند؛ بانگ؛ نعره؛ فریاد.۳. (اسم) عذاب.〈 صیحه زدن (کشیدن): (مصدر لازم) بانگ کردن؛ بانگ زدن؛ فریاد کشیدن.