کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلند پایه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پیشانی بلند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] pišāniboland خوشاقبال؛ خوشطالع؛ نیکاختر.
-
واژههای همآوا
-
بلندپایه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] bolandpāye ۱. بلندمرتبه؛ دارای مقام و مرتبۀ عالی.۲. دارای فر و شکوه.۳. برتر از دیگران.
-
جستوجو در متن
-
بارفیکس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: barre fixe] (ورزش) bārfiks در ژیمناستیک، میلۀ افقی که روی دو پایه یا دو ستون بلند نصب میکنند و پس از آویزان شدن از آن، حرکات تعادلی، قدرتی، و چرخشی انجام میدهند.
-
تونیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: tunique] tu(o)nik ۱. ژاکت یا بلوز زنانۀ بلند که بخش بالای رانها را هم میپوشاند.۲. داروی مقوی ویتامیندار.۳. (موسیقی) نخستین نت در یک گام.۴. (موسیقی) آکورد سهصدایی روی درجۀ اول.۵. (موسیقی) نت پایه در یک قطعۀ موسیقی.
-
ستون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹استون، استن› sotun ۱. پایۀ سنگی یا آجری یا سیمانی که در زیر بنا ساخته شود؛ پایهای که از آهن و سیمان در زیر ساختمان برپا کنند.۲. (نظامی) دستهای از سربازان که پشت سر هم در یک خط حرکت کنند.۳. دیرک خیمه.۴. نوشتهای که بهصورت عمودی، و موازی نوشت...
-
پی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pād] pey ۱. بخش زیرین بنا، بهویژه زیر دیوارها و ستونها که خاک آن را برداشته و بهجای آن مصالح بادوامتر ریختهاند؛ فونداسیون.۲. پای؛ پا.۳. [قدیمی] رد پا.۴. [قدیمی] نشان؛ اثر.۵. [قدیمی] بنیان؛ شالوده؛ پایه.〈 پیِ: (حرف اضافه) [مجاز...
-
پا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pād] ‹پای› pā ۱. عضوی از بدن انسان و حیوان که با آن راه میرود.۲. قسمت زیرین این عضو در انسان، از مچ تا سرانگشتان: ◻︎ ای تو را خاری به پا نشکسته کی دانی که چیست؟ / جان شیرانی که شمشیر بلا بر سر خورند (امیرخسرو: ۳۱۹).۳. [مجاز] قسمت زیرین...
-
گل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gul] gol ۱. (زیستشناسی) اندام تولیدمثل گیاهان نهاندانه که پس از مدتی بهجای آن میوه بهوجود میآید و شامل کاسبرگ، گلبرگ، پرچم، و مادگی است: گل سیب، گل بادام.۲. (زیستشناسی) هریک از گیاهان بوتهای یا درختچهای کوچک با قسمتی شبیه اندام ...