کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلندقد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلندقد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bolandqad بلندقامت؛ بلندبالا.
-
جستوجو در متن
-
بلندبالا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bolandbālā بالابلند؛ بلندقامت؛ بلندقد.
-
بلندقامت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bolandqāmat بلندقد؛ بلندبالا؛ بالابلند.
-
کشیده بالا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] kešidebālā بلندقد؛ بلندقامت؛ بلندبالا.
-
طویل القامه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: طویلالقامَة] [قدیمی] tavilolqāme بلندقد؛ بلندبالا؛ درازبالا.
-
حاجی لک لک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی. اکدی] ‹حاجیلقلق› hājilaklak ۱. (زیستشناسی) [عامیانه] لکلک. Δ زیرا مدتی از سال را که لکلک کوچ میکند گمان میکنند به مکه رفته است.۲. [مجاز] مرد بلندقد و باریکاندام.
-
قد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قَدّ، جمع: قِداد و قُدُود] qad[d] ۱. بلندی اندام؛ قامت؛ بالا؛ برز.۲. [عامیانه، مجاز] اندازه.۳. درازا.〈 قد کشیدن: (مصدر لازم)۱. بلندقد شدن.۲. نمو کردن؛ رشد کردن.〈 قد علم کردن: (مصدر لازم) قد برافراشتن.