کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلع
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ بلعیدن) [عربی] bal' ۱. = بلعیدن۲. (اسم مصدر) فروبردن غذا در گلو.
-
واژههای همآوا
-
بلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بلاء] balā ۱. غم؛ اندوه.۲. رنج.۳. گرفتاری.۴. (اسم مصدر) آزمودن در خیر یا شر؛ آزمایش در نعمت یا محنت.
-
بلا
فرهنگ فارسی عمید
(پیشوند) [عربی] belā کلمۀ نفی؛ بی؛ بدونِ (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بلاتشبیه، بلاشبهه، بلاشک، بلاعوض. Δ استعمال آن تنها بر سر اسم یا مصدر عربی صحیح است.
-
جستوجو در متن
-
اوبارده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی] 'o[w]bārde بلعشده؛ فروبردهشده.
-
اوبارنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] 'o[w]bārande بلعکننده؛ فروبرنده.
-
بلعیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [عربی، فارسی] bal'idan فروبردن چیزی به گلو؛بلع کردن؛ اوباریدن.
-
بنگش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] bongoš بلع؛ فروبردن چیزی از حلق.
-
آدنوئید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: adénoïde] (زیستشناسی) 'ādeno'(y)id ۱. بافت لنفی که در مخاط فوقانی حلق بهویژه در لوزهها وجود دارد و عفونت و تورم آن باعث بلع دردناک و سختی تنفس میشود.۲. ورم بیش از حد لوزۀ سوم.
-
اوباردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹اوباریدن، اوبردن› [قدیمی] 'o[w]bārdan بلع کردن؛ بلعیدن؛ فروبردن به حلق؛ ناجویده فروبردن: ◻︎ به دشت ار به شمشیر بگذاردم / از آن بِه که ماهی بیوباردم (رودکی: ۵۴۳)، ◻︎ ایمن مشو از زمانه زیراک او / ماریست که خشک و تر بیوبارد (ناصرخسرو...
-
زبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: uzvān] ‹زفان، زوان› zabān ۱. (زیستشناسی) عضو گوشتی و متحرک در دهان انسان و حیوان که با آن مزۀ غذاها چشیده میشود و به جویدن غذا و بلع آن کمک میکند و انسان بهوسیلۀ آن حرف میزند.۲. [مجاز] لهجه و طرز تکلم و گفتار هر قوم و ملت.〈 زب...